عنوان :اندیشه های جرم شناختی در اسلام با تأکید بر فقه شیعه (امامیه)
قالب بندی:word
تعداد صفحات:29
محتویات
چکیده
مقدمه
نفس امّاره
خشم
هوا و هوس
حرص و آز
حُبّ مال
طغیان گری
کُفران نعمت
بُخل و فَخر فروشی
اسلام و اصل پیشگیری از وقوع جرایم
وجوه اشتراک اندیشههای جرم شناختی عرفی و دینی
وجوه افتراق اندیشههای جرم شناختی عرفی و دینی
نتیجه گیری و پیشنهادات
منابع و مآخذ
اندیشه های جرم شناختی در اسلام با تأکید بر فقه شیعه (امامیه)
چکیده
یکی از مسائلی که همواره بشر و زندگی اجتماعی او را در طول قرون متمادی نشانه گرفته، بزهکاری و جرم است. در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، با ظهور دانش جدید جرم شناسی، مسأله جرم و مجرم از زاویه دیگری مشاهده میگردد. از دیدگاه اسلام، اصولاً هدف بعثت انبیا و نزول کتابهای آسمانی، چیزی جز هدایت و تربیت انسان نیست. بنای تربیت، هرچند که علمی باشد، تا زمانی که متکی بر ایمان الهی و اعتقادات دینی نباشد، موجب پدید آمدن دشواریها و مشکلاتی خواهد شد.
هدف مقاله حاضر، مطالعه و تبیین موضوع اندیشههای جرمشناختی اسلام، با توجه به ضرورت تأکید بر مفاهیم اسلامی و بهرهگیری از علوم ناب دینی، تحوّلات فوق العاده سیاسی و اجتماعی در جهان، ورود فقه اسلامی به صحنه اجرایی و قانونگذاری بسیاری ازکشورهای اسلامی از جمله ایران و ضرورت استفاده از اندیشهها و دستاوردهای علمی و تحقیقاتی دانشمندان سایر ملل و ادیان است. همچنین دستیابی به الگو یا طرحی نو منطبق با موازین اسلامی در زمینه جرم شناسی و روش هایی که دین مبین اسلام در جهت صیانت جامعه و اصلاح بزهکاران ارائه کرده، از دیگر اهداف این تحقیق است.
پژوهش حاضر در چهارچوب روش توصیفی و با رویکرد استقرایی وتحلیل محتوای منابع موجود ، انجام گرفته است. مهم ترین یافته این مطالعه، یادآوری این نکته است که در منابع شرعی، از جمله قرآن کریم، روایات و سیره معصومین و عقاید اندیشمندان و مفسران اسلامی و حقوقی، دستورات اساسی در موضوع جرم شناسی و پیشگیری از وقوع جرم در تمامی زمینههای اجتماعی، فردی و اخلاقی وجود دارد؛ به طوری که در پارهای از مباحث، جرم شناسی دینی با دید جامعتر و کاملتری به بررسی این موضوع پرداخته است و آرای مطرح شده در منابع دینی و اسلامی، گرهگشای بسیاری از مسائل کنونی جامعه ما خواهد بود.
واژگان کلیدی: جرم، مجرم، جرم شناختی، اندیشه های عرفی، اندیشه های دینی.
مقدمه
از آنجا که یکی از نگرانیهای مهم جامعه، افزایش جرایم و تبهکاریها و به خطر افتادن امنیت و آسایش مردم است و از سوی دیگر با عنایت به نارسایی قوانین و مقررات جزایی در پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح و تربیت مجرمین، به رغم شدّت و حدّت مجازاتها، آثار عملی محسوسی به دست نیامده است، تبیین جایگاه اندیشه های جرم شناسی در راستای کشف عوامل ارتکاب جرایم و تقابل رویکرد کنشی با این پدیده و جلب نظر علما و دانشمندان و دستاندرکاران حیطه تقنین، قضاء، فرهنگ، رسانه و سایر نهادهای مؤثر و ذیربط به این علم پویا، ضرورتی است که هر صاحب نظری با اندکی تأمل بدان پی خواهد برد. بنابراین، بررسی اندیشههای جرم شناختی از نظرگاه اسلام، علاوه بر افزودن به دانش حقوقی و قضایی جامعه، سبب اصلاح بعضی نگرش ها نسبت به احکام زنده و مترقی این مکتب انسانساز خواهد شد و از حیث ابعاد کاربردی آن، میتواند در تمهید مقدمات و امکانات لازم برای یک برنامهریزی مدوّن و منسجم در دستگاههای تقنینی، قضایی و انتظامی، تأثیرگذار باشد. هم چنین، مؤسسات فرهنگی وعلمی کشور از قبیل دانشگاهها وحوزههای علمیه میتوانند با توجه به طرح دیدگاههای جرم شناسی در حقوق غربی و پژوهش در اندیشههای جرم شناسی اسلامی، راهکارهایی را که دین مبین اسلام جهت پیشگیری و صیانت جامعه ازجرم و اصلاح بزهکاران تجویز کرده است، استخراج و ارایه کنند.
بر این اساس سؤال اساسی این است که آیا در نظام کیفری اسلامی، به ویژه فقه امامیه، در زمینه مقابله و مهار پدیدههای مجرمانه، رویکردهای علمی و عملی مشخص وجود دارد؟
آنچه به عنوان اندیشههای جرم شناختی دینی مطرح است، در چهارچوب منابع اسلامی، آرا و فتاوی معتبر علما و اندیشمندان دینی، قابل مطالعه است که با مراجعه به زمینههای مزبور، قطعاً اندیشهها و دیدگاههای جالب و تأمل برانگیزی درباره عوامل مختلف پیدایش جرم و شیوه مقابله با آن، شناسایی میشود. همچنین، انطباق این دیدگاه ها با دیدگاههای جرمشناسانه معاصر، از دیگر نکاتی است که در این مقاله مطالعه و بررسی خواهد شد. با ظهور دانش جدید جرم شناسی که به روش علمی و عینی، علل و عوامل پیدایش جرم و حالت خطرناک را بررسی و مطالعه میکند، مسئله جرم و مجرم، فراتر از رویکرد صرفاً کیفری، قابل مطالعه است. درحقوق کیفری اسلام، به ویژه فقه شیعه، تعلیمات و اندیشههای خاص و برجستهای در این زمینه وجود دارد.[1] کسانی که ادعا دارند سیاست جنایی اسلام، صرفاً کیفری است، با مطالعه این اندیشهها و زمینهها، تصدیق خواهند کرد که علاوه بر تدابیر کیفری، برنامههای علمی و عملی مؤثری برای رویارویی با پدیدههای مجرمانه در اسلام وجود دارد. تعالیم اخلاقی از قبیل فضایل و رذایل اخلاقی، ضرورت اصلاح و درمان و تزکیه نفوس بشری، امربه معروف و نهی از منکر، تعاون بر خیر و احسان، تهذیب و توبه، عفو، عبرت و غیره، نمونه هایی از این جنبههاست.
بدون تردید، یک واقعه انسانی مخالف نظم اجتماعی و یا مضر به حال فرد یا جامعه، باید از سایر اعمال و رفتار آدمی متمایز و واجد اوصاف و شرایط خاصی باشد تا بتوان آن را جرم نامید.[2]
محتوا و مفهوم نظم عمومی در نظامهای مختلف، متغیر است و این تغییرات، تابع طرز تلقی و وجدان عمومی است؛ زیرا به اعتبار مبانی فکری و طرز تلقی و انتظارات عمومی مردم، اعم از اینکه منبعث از اعتقادات دینی باشد یا ناشی از اصول اخلاقی یا آداب و رسوم اجتماعی، حد و مرز اعمال و رفتار مخالف نظم عمومی، متفاوت است.
ازدیدگاه حقوقی، برداشتها و استنباطهای گوناگونی از مفهوم جرم وجود دارد که هر کدام از آنها، نشان دهنده دیدگاههای علمی و باورهای ایدئولوژیکی متفاوتی هستند.
در تعریف حقوقی (رسمی)[3] سه از جرم آمده است که: هر چیزی را که دولت، جرم تشخیص بدهد، همان، جرم میباشد. این بدان معنا است که اگر عملی در قانون جزا، تحت عنوان جرم نوشته شده باشد، پس همان عمل، یک عمل مجرمانه به شمار می رود (وایت و هینس[4]، 1386 : 20).
در برداشت مبتنی بر «آسیب اجتماعی»[5]، جرم هم شامل جرایم جزایی میشود، مانند تجاوز یا سوء قصد[6] و هم جرایم مدنی را دربر میگردد؛ مانند غفلت یا بیاحتیاطی[7]. این بدان معناست که هر فعلی[8] یا ترک فعلی[9] به همراه خود آسیبها یا خسارتهایی را به دنبال دارد. بنابراین هر کدام از آنها باید به شیوه خاصی مجازات شوند (وایت و هینس، همان، 21).
عدّه ای از حقوقدانان معتقدند که نقض قانون هر کشوری در اثر عمل خارجی، در صورتیکه انجام وظیفه یا اِعمال حقی آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات هم باشد جرم نامیده می شود (علی آبادی، 1386، 48 ).
برخی دیگر، هر فعل یا ترک فعلی را که نظم، صلح و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون نیز برای آن مجازات تعیین کرده باشد، جرم میدانند (دانش، 1376 : 43).
در حقوق جزای عرفی غالباً بر تعریف زیر که برای جرم آمده است، تکیه میشود:
«جرم، عبارت است از عملی که قانون، آن را قدغن کرده، یا ترک عملی که قانون آن را لازم دانسته و بر آن عمل یا ترک، کیفری مقرر داشته است» (فیض . 1370 : 25).
جرم، از نظر قانونگذار، به عنوان یک مفهوم انسانی و قضایی، در قالب قوانین کیفری مشخص میشود و ارتکاب آن، به صورت فعل یا ترک فعل با ضمانت اجرایی متناسب، ممنوع اعلام میشود (ولیدی، 1374 : 28).
ماده 2 قانون مجازات اسلامی مصوب 1370، درباره تعریف جرم، به ضمانت اجرای کیفری مجازاتهای مقرّر در ماده 12 قانون یاد شده، اکتفا کرده و مقرّر میدارد: «هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب میشود».
یکی از ضمانت اجراهای نقض اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها، ماده 575 قانون مجازات اسلامی است که مقرر میدارد: «هرگاه مقامات قضایی یا دیگر مأموران ذیصلاح برخلاف قانون، توقیف یا دستور بازداشت یا تعقیب جزایی یا قرار مجرمیت کسی را صادر نمایند، به انفصال دایم از سمت قضایی و محرومیت از مشاغل دولتی به مدت پنج سال محکوم خواهند شد».
جرم شناسان، ناسازگاری افراد را در اجتماع، عمل ضد اجتماعی و جرم مینامند.
«الف کین برگ»[10] جرم شناس سوئدی، ناسازگاری فرد را در اجتماع، عمل ضد اجتماعی ذکر کرده است.
«انریکو فری»[11] استاد حقوق جزا و جامعه شناسی ایتالیایی (1924 – 1856)، هر فعلی را که به حقوق افراد ضرر و زیان وارد آورد، ضد اجتماعی و جرم نامیده است.
«رافائل گاروفالو»[12] جرم شناس و قاضی ایتالیایی (1934 – 1851)، معتقد است که جرایم بر دو نوعند:
اول: جرایم طبیعی[13] که احساسات اولیه بشر یعنی عطوفت و شفقّت را از بین میبرند و حیثیت و شرافت را در هر گروه اجتماعی جریحه دار میکنند؛ این احساسات همیشه در نهاد بشر وجود دارد و تغییر ناپذیر است و از گذشتههای ملاک تشخیص خوب از بد قرار گرفته است.
دوم: جرایم قراردادی[14] که به احساسات تحولپذیر و تکامل یافته، لطمه میزند (1964Etienne De Greeff,).
فقها جرم را چنین تعریف کردهاند: «جرم، عبارت است از انجام دادن فعل، یا گفتن قولی که قانون اسلام آن را حرام شمرده و بر فعل، آن کیفری مقرر داشته است؛ یا ترک فعل یا قولی که قانون اسلام آن را واجب شمرده و برای آن ترک، کیفری مقرر داشته است؛ و این از آن جا نشأت گرفته که هرکس از اوامر و نواهی خدای تعالی سرپیچی کند، برای او کیفر و مجازاتی تعیین شده است و آن کیفر، یا در دنیا گریبانگیر مجرم میشود که در این صورت به وسیله امام (ع) یا نایب او یعنی حاکم شرع و ولی امر و فقیه جامعالشرایط، یا قضات منصوب از طرف او به اجرا در میآید...» و یا گفته شده «جرم، امورممنوع شرعی است که خداوند به وسیله اجرای کیفرحد یا تعزیر، مردم را از ارتکاب آن باز میدارد» (ماوردی، 1393 :211).
فقها و صاحبنظران اسلامی، به جای تعریف جرم، آن را به اعتبار انواع مجازات، طبقهبندی کردهاند. (موسوی خمینی، 1418 : 550 – 455).
1- جهت اطلاع بیشتر ر.ک به: جعفر، رشادتی، 1387، پیشگیری از جرم در قرآن، دفتر تحقیقات کاربردی ناجا، تهران
2- جهت اطلاع بیشتر ر.ک به : پریرخ، دادستان ،1387، روان شناسی جنایی، انتشارات سمت، تهران
[3] - Formal Legal Definition
[4] - White and Haines
[5] - Social harm
[6] - Assault
[7] - Negligence
[8] - Action
[9] - Inaction
[10] - Olof Kinberg
[11] - E.Ferri
[12] - R. garofalo
[13] - True Crime – Mala in se
[14] - Artificial Crime – Mali Prohibita
مشخصات فایل
عنوان:بررسی انسان شناختی فرهنگ حاشیه نشینی و موقعیت تحصیلی دانش آموزان
قالب بندی:word
تعداد صفحات:29
مطالعه موردی: منطقه حصار خط چهار شهرستان کرج
محتویات
چکیده
مقدمه
چارچوب مفهومی و تعریف مفاهیم
حاشیه نشینی
افت تحصیلی
فقر اقتصادی
فقر فرهنگی
چارچوب نظری و مطالعات پیشین
پرسشهای تحقیق
روش شناسی و روش پژوهش
یافته های کمی تحقیق
جامعه مورد مطالعه
وضعیت خانه ها و فضای منطقه
یافته های کیفی پژوهش
عوامل محیطی موثر بر افت تحصیل
خانواده و تحصیل فرزندان
نابرابری امکانات
تحصیل دختران
آرزوها
نتیجه گیری و ارائه راه کار
فهرست منابع
چکیده
حاشیه نشینی یک پدیده شهری مربوط به دهه های اخیر است که به علت مسائل و مشکلاتی که برای ساکنین آن و شهروندان بوجود می آورد، مورد توجه محققان قرار گرفته است. مسئله ای که این تحقیق قصد بررسی آن را دارد، بررسی انسان شناختی این پدیده با استفاده از روش کیفی و رابطه آن با موقعیت تحصیلی دانش آموزانی است که در این مناطق زندگی می کنند. برای انجام این کار منطقه حاشیه ای "حصار خط چهار" مورد مطالعه قرار گرفته است. هدف این مطالعه در واقع شناخت ویژگیهای مختلف زندگی در این منطقه با استفاده از نگرش از "درون" و به طور عمیق بوده است.
نتایج بدست آمده از این تحقیق نشان می دهد وضعیت خانواده و ثبات آن در میزان تحصیل فرزندان بسیار موثر است. ولی این ثبات در تعداد کمی از خانواده ها وجود دارد، خانواده هایی که ساکن قدیمی تر این منطقه هستند و توانسته اند ثبات درونی را حفظ کنند، انگیزه های برای تشویق فرزندان به ادامه تحصیل دارند ولی تعداد این نوع خانواده بسیار کم است. بیشتر خانواده ها تحت تاثیر شرایط محیطی و اجتماعی منطقه قرار داشته و به همین دلیل میزان افت تحصیلی در میان فرزندان رقم بالایی را به خود اختصاص داده است
کلید واژه ها: افت تحصیلی، حاشیه نشینی، فقر اقتصادی، فقر فرهنگی
مقدمه
لازمه یک نظام آموزشی مطلوب که تامین کننده آینده روشن برای جامعه باشد، برخورداری یکایک افراد آن جامعه از تعلیم و تربیت است به طوریکه تمامی استعدادهای بالقوه شکوفا شده و پرورش یابند (نفیسی، 1376: 15).عدم تکمیل تحصیلات در دوره های اولیه تحصیل ضایعات فردی و اجتماعی متعددی به دنبال دارد. نوجوانانی که در سنین پایین به ایفای نقش و رفتار بزرگسالان می پردازند در بزرگسالی متحمل خسارات فراوانی می شوند. هرچقدر نوجوانان تجارب آموزشی بیشتری در دوران نوجوانی کسب نمایند، بهتر می توانند آماده رویارویی با چالش های زندگی در دوره بزرگسالی باشند (پیرسون و نیوکامب[1]،2000: 567)
در این میان خانواده شرایطی را فراهم می آورد که می تواند در زندگی تحصیلی آتی کودک نقش اساسی داشته باشد. تجارب خانوادگی می تواند در عملکرد تحصیلی کودک مؤثر باشد و از این رو در زندگی بعدی کودک اثر بسزایی دارد(رامبرگر، 1995: 601).یکی از پژوهش ها نشان می دهد که ترک تحصیل کنندگان بیشتر از خانواده هایی هستند که دارای درآمد پایین هستند. نتایج این مطالعه حاکی از آنست که دانش آموزانی که از خانواده های کم درآمد جامعه هستند معمولا شانس ترک تحصیلشان دوبرابر خانواده هایی است که درآمدی بیش از 20 درصد پایین جامعه دارند (مک میلن[2] و همکاران،1997: 342). به عبارت دیگر وضعیت اجتماعی- اقتصادی خانواده رابطه معکوس با افت تحصیلی دارد (آستین، اکلند، ولفورد،1964 و واگنر، شان 1967 به نقل از زارع شاه آبادی، 1381 :71).عواملی چون پایین بودن درآمد، مسکن نامناسب، عدم سرپرستی و حضور پدر و مادر در خانواده وکثرت فرزندان بر ترک تحصیل فرزندان تاثیر دارد. مشکلات والدین در راه کوشش و تلاشبرای معاش و گرفتاریهای بیشمار آنها در این رابطه معمولا والدین را از اوضاع واحوال فرزندان خود غافل مینماید و در حقیقت رابطه صحیحی را که لازمه یک زندگی سالماست مختل میسازد و اثرات این نوع زندگی در ظرف چند سال موجب تخریب نیروهای بالقوهآنان میگردد.
این مقاله به بررسی وضعیت تحصیلی دانش آموزان در یکی از مناطق حاشیه ای شهرستان کرج می پردازد. افت تحصیلی و ترک تحصیل در این منطقه در میان دانش آموزان دختر و پسر بالاست، ولی در همین محیط شاهد حضور دانش آموزان موفق، گرچه کم تعداد، هستیم. مسئله ای که جای تحقیق دارد این است که چه شرایطی باعث میشود حتی در همین محیط عده ای در تحصیل موفق باشند.
چارچوب مفهومی و تعریف مفاهیم
حاشیه نشینی
پژوهشگران و متخصصانتعاریف نظری عملیاتیبسیاری را برای حاشیهنشینی ذکر کردهاند و برای آنمعادلهای فارسی زاغهنشینی، کپرنشینی، اسکان غیررسمی- غیرقانونی،کانونهای زیستی خودانگیخته (حبیبی،1380 :37 به نقل از حاتمینژاد، 1382: 149)، آلونک نشینی، زورآباد، حلبیآباد، حصیرآباد برای واژههایتخصصی:Slum, shanti town, Illegal-squotter settlements, Bidonville, Marginal ,Ghettoذکر کردهاند. هر یک از مفاهیم فوق دارای بار معنایی ومفهومی خاصی مستتر در دیدگاهی دارد که آن واژه را به کار میبرد.
زاهد زاهدانی در کتاب خود تعریفی بر اساس حاشیه نشینان ایران ارائه میدهد: حاشیه نشینان بیشتر افراد مهاجر روستایی و عشایر و کمتر شهری هستند که اغلب فاقد مهارت لازم شهری و غیرماهرند. این افراد بیشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و کمتر به دلیل عوامل جاذب شهری زادگاه خود را ترک کرده و به شهرها روی می آورند. آنها به دلیل عدم تطبیق با محیط شهری از یکسو و بر اثر عوامل پس ران شهری و از سوی دیگر از محیط شهری پس زده میشوند و به تدریج در کانونهای به هم پیوسته و یا جدا از همدیگر در قسمتهایی از شهر سکنی میگزینند به صورتی که محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری مغایر بوده و مالکیت آن غالبا غصبی است، همچنین حاشیه نشینان ازنظر وضعیت فرهنگی و اقتصادی با جمعیت شهری تمایز دارند( زاهد زاهدانی، 1369: 10).رابرت پارک، جامعه شناس مسائل شهری، حاشیه نشینی را عالمی برزخ گونه می داند که فرد را از نظر اجتماعی و فرهنگی به حالت تعلیق در می آورد. فرد خود را در شرایطی می یابد که روابط اجتماعی و ارزشهای فرهنگی و ملی تا حدودی دستخوش تزلزل شده و روابط و ارزشهای دیگری هنوز به طور کامل جایگزین آن نشده است (جمشیدیها، عنبری، 1383: 55) پتر مارکوز[3] (1989) نظریه چهار بخش بودن شهر را پیشنهاد میکند: 1- شهر تجملی. این بخش از شهر منطقه ثروتها، و محل زندگی نیروهای اقتصادی و سیاسی شهرهاست. ساکنان شهر تجملی فضای زندگی خویش را با وسایل گوناگون از جمله منطقه بندی از دیگر محله های شهری جدا کرده اند. 2- شهر اصالت پذیر. این منطقه از شهر بیشتر به متخصصان، استادان دانشگاهها ، کارمندان بلند پایه و نظایر اینها تعلق دارد. 3- شهر حومه ای. این بخش شهر خانواده های سنتی، خانواده های پر درآمد و محل زندگی یقه سفیدان و طبقه متوسط شهری است. 4- شهر آلونکها و اجاره نشینها. در این منطقه از شهر کارگران کم درآمد شاغلان در اقتصاد غیر رسمی و شغلهای روزمره، مهاجران روستایی، بیکاران شهری، آلونک نشینان و طردشدگان از جامعه شهری زندگی میکنند. مسئولان شهری اغلب این منطقه شهری را فراموش میکنند از این رو حداقل خدمات شهری به ساکنان آن عرضه میشود. ساکنان شهر آلونکها هنگام انتقال یا برخورد با ماموران بیش از دیگر مناطق شهری از خود مقاومت نشان میدهند. در منطقه آلونک نشین جرم و جنایت، دزدی، اعتیاد و خانواده های بی سرپرست بیش از دیگر مناطق شهری است. (شکوئی، 1383: 484)
افت تحصیلی[4]
در زبان فارسی، برای شکست تحصیلی بیشتر از کلمهء افت تحصیلی استفاده میشود. "کاربرد اصطلاح افت یا اتلاف، در آموزش و پرورش از زبان اقتصاددانان گرفته شده است و آموزش و پرورش را به صنعتی تشبیه میکنند که بخشی از سرمایه و مواد اولیهای را که باید به محصول نهایی تبدیل میشد،تلف نموده و نتیجهء مطلوب و مورد انتظار را به بار نیاورده است. وی میافزایدشاید این تشبیه چندان خوشایند نباشد و اصطلاح قصور در تحصیل یا واماندگی از تحصیل مطلوبتر باشد" (امین فر، 1365 : 8).
ورود به مدرسه نقطه آغازی برای حرکت مداوم در مسیر آموزش است اما در بین راه عواملی موجب کند شدن حرکت دانش آموزان در مسیر تحصیل یا ترک تحصیل آنها می شود. این مسئله هر سال مقدار زیادی از منابع مالی انسانی را به هدر می دهد و آثار مخرب و جبران ناپذیر در حیات فردی و اجتماعی فرد بر جای می گذارد (سلسبیلی، قاسمی، 1384 :28). افت تحصیلی نوعا فردی را در بر می گیرد که مدرسه را ترک می کند و با کلاس خود فارغ التحصیل نمی شود: دوسک[5] می گوید که استفاده از این تعاریف برای سنجش شکست تحصیلی است و چیزی را اندازه گیری می کند که بر گروهی از دانش آموزان در یک دوره از زمان اتفاق می افتد و مشخص می کند که چه تعداد از کسانی که کلاس معینی را شروع کرده بودند دچار افت شده اند. این نرخ نشان دهنده نسبت دانش آموزانی است که مدرسه را قبل از اتمام سال تحصیلی و بدون تمام کردن برنامه دبیرستان ترک می کنند، اعم از اینکه سال بعد برگردند یا خیر. آژانس فرهنگی تگزاس[6] افت تحصیلی را این چنین تعریف می کند: فردی که بدون عذر موجه غایب است و تا آخر سال به مدرسه باز نمی گردد و یا کسی که سال تحصیلی را تمام می کند اما نمی تواند در سال تحصیلی آینده ثبت نام کند (سهرابی، جندقی، 1384 : 150). افت تحصیلی، کاهش عملکرد تحصیلی یا درسی دانش آموزان از سطح رضایت بخش به سطح نامطلوب است (بیابانگرد،1375: 6).
سیر تحول تاریخی این پدیده نشان می دهد که توجه به شکست تحصیلی و دلایل ایجاد کننده آن، سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در شروع قرن بیست، علل شکست تحصیلی را عمدتا ناشی از عوامل فردی چون خصوصیات شخصی، کمبود ذهنی، اختلالات روحی و روانی می دانستند. به مرور از میانه قرن بیستم، در کشورهای پیشرفته صنعتی، شکست تحصیلی پدیده ای اجتماعی به شمار آمد و کمبودهای اجتماعی- فرهنگی دلایل اصلی شکست تحصیلی شناخته شدند. در این دوران اعتقاد بر این بود که هدف مدرسه باید کاهش فاصله طبقات اجتماعی مختلف در میان دانش آموزان طبقات محرومی باشد که به علت شرایط خاص خانوادگی دچار کمبودهایی از نظر هوش اکتسابی و رشد کلامی و اجتماعی هستند. از اواخر سالهای 1960 و اوایل سالهای دهه 1970 علل شکست تحصیلی را بیشتر ناشی از عوامل مربوط به مدرسه می دانستند (بازرگان 1379: 236).
[1] Pearson& Newcomb
[2] McMillan
[3] Peter Marcuse
[4]School dropout
[5]Dusek
[6] The Texas Education Agency
درمان منطقی-عاطفی به عنوان یک نظریه شناختی به فرایندهای درونی ارگانیزم اشاره دارد.
رفتار درمانی منطقی-عاطفی بر این عقیده آدلر استوار است که رویداد ها به خودی خود قدرت ندارند که ما را تعیین کنند بلکه تعبیر ما از رویداد ها اهمیت دارد.
در این نظریه نکته مهم این است که افراد از طریق نحوه تفکر خود از لحاظ عاطفی خود را سرحال یا ناراحت می کنند و این محیط نیست که حالت ها را در آن ها ایجاد می کند در واقع احساس های ما در این جا ،نه در آنجا تعیین می شود.
- رابطه مشترک بین درمانگر و درمانجو
- این اصل که پریشانی روانشناختی عمدتاٌ حاصل آشفتگی هایی در فرایند های شناختی است.
- تمرکز بر روی تغییر دادن شناخت ها برای ایجاد تغییرات مطلوب در عاطفه و رفتار
- درمان کوتاه مدت، آموزشی، مشکل گرا، رهنمودی
- بر مدل روانی-آموزشی استوارند و بر نقش تکلیف و واگذار کردن مسئولیت به درمانجو برای پذیرفتن نقش فعال در جلسات درمان و بیرون از آن تأکید دارند.
شناخت درمانی در اوایل دهه 1960 در دانشگاه پنسیلوانیا و توسط آیرون تی بک به عنوان یک نوع روان درمانی برای افسردگی به وجود آمد که ساخت یافته و کوتاه مدت بوده، به زمان حال گرایش دارد و در جهت حل مشکلات کنونی و اصلاح رفتار و تفکر ناکارامد جهت گیری شده است.
از دید شناخت درمانی وجه مشترک همه اختلالات روانشناختی تحریف یا ناکارامدی فکری است که بر خلق و رفتار تأثیر می گذارد و ارزیابی واقع بینانه و اصلاح تفکر موجب بهبودی خلق و رفتار می شود.
مطالعات کنترل شده کارایی آن را در درمان اختلال افسردگی عمده، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وحشتزدگی، اجتماع هراسی، سوء مصرف مواد، اختلال خورد و خوراک، مشکلات زوجین و افسردگی نیازمند به بستری شدن را نشان داده اند.
امروزه بسیاری از افراد در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین می باشد. شاید بسیاری از گرفتاریهای مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطاها باشد. به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابتهای ناصحیح ، خشونت ، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیرعادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند. آرون بک روانشناس معروف و همکاران وی (1979) این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است. انسانهایی که تفکر غیرمنطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است ، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند شایى عدم اطلاع ،باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر این است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثالهای روشن و واضح بیان شوند . امید است بسیاری از نگرانیها ، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند ، با اطلاع رسانی از بین بروند. الیس دلایل زیر را برای انسانگرا بودن درمان عقلانی-هیجانی انتخاب می کند:
الیس با اینکه خود را جزو اثبات گراهای منطقی می داند، ولی معتقد است تا حد زیادی هم پست مدرنیست و ساختگرا است. نظرات وی در مورد انسانها و دنیای آنها به شرح زیر است:
این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است:
"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.
برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانی شناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال (اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.
مهم ترین انتقاد به اصل نظریه یعنی وجود مراحل رشد وارد شده است .آلبرت بندورا اشتباه کودکان در آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی را نه به سبب نرسیدن آنان به حد رشد مناسب ، بلکه به علت فرایندهای معیوب می داند . انتقاد دیگر برخلاف نظر پیاژه حدود 40 تا60 درصد بزرگسالان به طور کامل قادر به تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند .
پیاژه نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه ، هم چنین توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آن چه هست برآورد کرده است . نکته دیگری که پیاژه به آن توجه نداشته و بر اساس نظریه ساختارگرایی ژنتیکی خود بر تحولات زیستی و مغزی بیشترین تأکید را کرده این است که دستیابی به تفکر منطقی تا حد زیادی حاصل یادگیری و تجارب زمینه ای در هریک از مراحل رشد هر فرد است .
افراد در صورتی می توانند از آشفتگی های عاطفی دوری کنند که زندگی خود را بر پایه گرایشهای فطری به منطقی و تجربی بودن بنا نهند. اگر عقلمان را راهنمای زندگیمان قرار دهیم رابطه ما با خودمان و دیگران بسیار ثمر بخش خواهد بود . مطمئنا ، عقل خداگونه نیست و گاهی محدودیتهایی دارد ، ولی برای اینکه اختلالهای عاطفی را به حداقل برسانیم ، هیچ مبنایی برای پردازش رویدادهای فردی و میان فردی زندگیمان بهتر از منطقی بودن نیست .
ما به عنوان انسانهای منطقی ، می دانیم که دنیا همیشه عادلانه نیست ، و رویدادهای ناگوار ، کم و بیش در زندگی اتفاق می افتد پس گاهی عواطف موجهی مانند : تاسف ، پشیمانی ، ناخوشایند بودن، و رنجش را تجربه می کنیم . از لحاظ منطقی می دانیم که انسان کاملی نیستیم و همیشه ناکامی ها و نقطه ضعفهایی داریم ، اما صرفا به این دلیل که کامل نیستیم نمی توانیم بپذیریم کسی با ما به صورت آدم بی ارزشی برخورد خواهد کند. با آنکه قبول داریم منافع شخصی خود را در درجه اول اهمیت قرار می دهیم تصمیم می گیریم شرایط اجتماعی ناخوشایند را در راستای منطقی تر تغییر بدهیم ، زیرا می دانیم در دراز مدت به نفع ماست که در دنیای منطقی تری زندگی کنیم .
رابطه میان افکار منفی و احساسات منفی
به نظر شناختی ها هر احساسی دارای یک مولفه فکری می باشد. و هیچ احساسی بدون مولفه فکری به وجود نمی آید بنابر این لازم است برای تغییر احساسات خود تا اندازه ای با مولفه های فکری آشنا باشیم.
اندوه و افسردگی :
اندوه و افسردگی ناشی از تفکر از دست دادن ، شکست خوردن ، مورد بی مهری واقع شدن ، مرگ یکی از عزیزان ، نرسیدن به یک هدف و........ باشد.
احساس گناه:
این تفکر که کسی را بی دلیل از خود رنجانیده ، یا در حد معیارهای اخلاقی خود ظاهر نشده استز
خشم رنجش و دلخوری :
این تفکر که کس با او رفتار نامنصفانه داشته یا می خواهد از او سو استفاده کند.
یاس و ناامیدی :
این فکر که من نمی توانم و از توان من خارج است این مشکل دیگر هیچ راه حلی ندارد و من به بن بست خورده ام .
اضطراب ، نگرانی ، ترس ، هراس شدید:
این فکر که من به خطر افتاده ام و حادثه بدی در شرف وقوع است :" اگر در حضور جمع و هنگام سخنرانی صحبتم را فراموش کنم ده اتفاقی می افتد؟ "یا" شاید دردی که در سینه دارم مقدمه یک حمله قلبی باشد.
احساس حقارت و بی کفایتی :
فرد خود را در مقایسه با دیگران قرار داده و نتیجه می گیرد که به خوبی آنها نیست . به اندازه آنها باهوش، جذاب ، موفق و باذوق نیست خودش را در حد و قواره دیگران یا کار خاصی نمی بیند و به همین خاطر پا پس می کشد و بنابراین خود را حقیر احساس می کند.
احساس تنهایی:
فرد به خود می گوید چندان مورد توجه نیست و نبود او برای دیگران فرقی ندارد هیچ کس او را دوست خود تلقی نمی کند . ظاهر جذابی ندارد و بدقیافه و بی ریخت است.
احساس درماندگی :
فرد گمان می کند مشکل او کماکان ادامه خواهد یافت و وضع بهتر نخواهد شد. با خود می گوید" گرفتاریهای من تمام نشدنی است "" دیگر نمی توانم تحمل کنم"
البته لازم به ذکر است که در هر یک از موارد بالا فرد افکار خود را عین واقعیت تلقی می کند.
در این که هر فردی تمایل دارد تا محبوب دیگران باشد، هیچ تردیدی نیست. خواستن پذیرش و تایید دیگران مقبو
امروزه بسیاری از افراد در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین می باشد. شاید بسیاری از گرفتاریهای مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطاها باشد. به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابتهای ناصحیح ، خشونت ، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیرعادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند. آرون بک روانشناس معروف و همکاران وی (1979) این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است. انسانهایی که تفکر غیرمنطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است ، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند شایى عدم اطلاع ،باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر این است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثالهای روشن و واضح بیان شوند . امید است بسیاری از نگرانیها ، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند ، با اطلاع رسانی از بین بروند. الیس دلایل زیر را برای انسانگرا بودن درمان عقلانی-هیجانی انتخاب می کند:
الیس با اینکه خود را جزو اثبات گراهای منطقی می داند، ولی معتقد است تا حد زیادی هم پست مدرنیست و ساختگرا است. نظرات وی در مورد انسانها و دنیای آنها به شرح زیر است:
این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است:
"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.
برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانی شناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال (اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.
مهم ترین انتقاد به اصل نظریه یعنی وجود مراحل رشد وارد شده است .آلبرت بندورا اشتباه کودکان در آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی را نه به سبب نرسیدن آنان به حد رشد مناسب ، بلکه به علت فرایندهای معیوب می داند . انتقاد دیگر برخلاف نظر پیاژه حدود 40 تا60 درصد بزرگسالان به طور کامل قادر به تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند .
پیاژه نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه ، هم چنین توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آن چه هست برآورد کرده است . نکته دیگری که پیاژه به آن توجه نداشته و بر اساس نظریه ساختارگرایی ژنتیکی خود بر تحولات زیستی و مغزی بیشترین تأکید را کرده این است که دستیابی به تفکر منطقی تا حد زیادی حاصل یادگیری و تجارب زمینه ای در هریک از مراحل رشد هر فرد است .
افراد در صورتی می توانند از آشفتگی های عاطفی دوری کنند که زندگی خود را بر پایه گرایشهای فطری به منطقی و تجربی بودن بنا نهند. اگر عقلمان را راهنمای زندگیمان قرار دهیم رابطه ما با خودمان و دیگران بسیار ثمر بخش خواهد بود . مطمئنا ، عقل خداگونه نیست و گاهی محدودیتهایی دارد ، ولی برای اینکه اختلالهای عاطفی را به حداقل برسانیم ، هیچ مبنایی برای پردازش رویدادهای فردی و میان فردی زندگیمان بهتر از منطقی بودن نیست .
ما به عنوان انسانهای منطقی ، می دانیم که دنیا همیشه عادلانه نیست ، و رویدادهای ناگوار ، کم و بیش در زندگی اتفاق می افتد پس گاهی عواطف موجهی مانند : تاسف ، پشیمانی ، ناخوشایند بودن، و رنجش را تجربه می کنیم . از لحاظ منطقی می دانیم که انسان کاملی نیستیم و همیشه ناکامی ها و نقطه ضعفهایی داریم ، اما صرفا به این دلیل که کامل نیستیم نمی توانیم بپذیریم کسی با ما به صورت آدم بی ارزشی برخورد خواهد کند. با آنکه قبول داریم منافع شخصی خود را در درجه اول اهمیت قرار می دهیم تصمیم می گیریم شرایط اجتماعی ناخوشایند را در راستای منطقی تر تغییر بدهیم ، زیرا می دانیم در دراز مدت به نفع ماست که در دنیای منطقی تری زندگی کنیم .
رابطه میان افکار منفی و احساسات منفی
به نظر شناختی ها هر احساسی دارای یک مولفه فکری می باشد. و هیچ احساسی بدون مولفه فکری به وجود نمی آید بنابر این لازم است برای تغییر احساسات خود تا اندازه ای با مولفه های فکری آشنا باشیم.
اندوه و افسردگی :
اندوه و افسردگی ناشی از تفکر از دست دادن ، شکست خوردن ، مورد بی مهری واقع شدن ، مرگ یکی از عزیزان ، نرسیدن به یک هدف و........ باشد.
احساس گناه:
این تفکر که کسی را بی دلیل از خود رنجانیده ، یا در حد معیارهای اخلاقی خود ظاهر نشده استز
خشم رنجش و دلخوری :
این تفکر که کس با او رفتار نامنصفانه داشته یا می خواهد از او سو استفاده کند.
یاس و ناامیدی :
این فکر که من نمی توانم و از توان من خارج است این مشکل دیگر هیچ راه حلی ندارد و من به بن بست خورده ام .
اضطراب ، نگرانی ، ترس ، هراس شدید:
این فکر که من به خطر افتاده ام و حادثه بدی در شرف وقوع است :" اگر در حضور جمع و هنگام سخنرانی صحبتم را فراموش کنم ده اتفاقی می افتد؟ "یا" شاید دردی که در سینه دارم مقدمه یک حمله قلبی باشد.
احساس حقارت و بی کفایتی :
فرد خود را در مقایسه با دیگران قرار داده و نتیجه می گیرد که به خوبی آنها نیست . به اندازه آنها باهوش، جذاب ، موفق و باذوق نیست خودش را در حد و قواره دیگران یا کار خاصی نمی بیند و به همین خاطر پا پس می کشد و بنابراین خود را حقیر احساس می کند.
احساس تنهایی:
فرد به خود می گوید چندان مورد توجه نیست و نبود او برای دیگران فرقی ندارد هیچ کس او را دوست خود تلقی نمی کند . ظاهر جذابی ندارد و بدقیافه و بی ریخت است.
احساس درماندگی :
فرد گمان می کند مشکل او کماکان ادامه خواهد یافت و وضع بهتر نخواهد شد. با خود می گوید" گرفتاریهای من تمام نشدنی است "" دیگر نمی توانم تحمل کنم"
البته لازم به ذکر است که در هر یک از موارد بالا فرد افکار خود را عین واقعیت تلقی می کند.
در این که هر فردی تمایل دارد تا محبوب دیگران باشد، هیچ تردیدی نیست. خواستن پذیرش و تایید دیگران مقبول است، اما برخی افراد تایید را فراتر از یک تمایل و خواسته قلمداد میکنند. آنها تایید دیگران را نیاز و ضرورتی میپندارند که بدون آن قادر به حیات و بقا نیستند. هنگامی که اهمیت تایید ازسوی دیگران تا این حد مهم تلقی میگردد، شکست فرد در جنبه های گوناگون زندگی اجتناب ناپذیر می گردد:
1- میتواند یک منبع اضطراب باشد، که باعث محدود شدن زندگی شما گردد. شما از ریسک کردن اجتناب می ورزید، تجربه چیزهای جدیدی که موفقیت در آنها قابل تضمین نیست، و یا هر موقعیتی که شما از نوع تفکر دیگران نسبت به خود هراس دارید. این امر سبب میگردد عوض آنکه اهداف شخصی خود را دنبال کرده و خواسته های قلبی خود را طلب کنید، تنها خود را با انتظارات دیگران انطباق دهید.
2- شما ممکن است نسبت به انتقاد حساس گردید. احساس رنجش از انتقاد، از اینکه شما از بازخوردهای دیگران به عنوان تجارب یادگیری سود برید ممانعت میکند. در پی پذیرش و تایید دیگران بودن، ازعدم اعتماد بنفس و پذیرش خویشتن نشات میگیرد.
3- شما ممکن است تلاش به دستیابی به یک هدف ناممکن اصرار ورزید. شما هرگز قادر نخواهید بود پذیرش و تایید تمامی اطرافیان خود را جلب کنید. حتی اگر قادر به چنین کاری باشید آیا آنها شما را واقعا دوست خواهند داشت؟
4- دیگران نهایتا برای شما احترام کمتری قائل گردیده و شما را کمتر دوست خواهند داشت. آیا شما به کسانی که به سادگی رنجیده خاطر میگردند علاقه دارید؟ و برایشان احترام قائل میباشید؟ به زبان نیاوردن چیزهایی که منظورشان است، همواره برای وفق دادن خود با انتظارات و خواسته های دیگران کوشیدن، بی جهت بله گفتن، اجتناب از پذیرش مسئولیت زندگی خود، همواره محتاج عشق، توجه و یا ترحم دیگران بودن. هرچه بیشتر به دنبال پذیرش و تایید دیگران باشید، کمتر به آن دست خواهید یافت.
5- نگامی که شما پیوسته میکوشید تا تایید و پذیرش دیگران را جلب کنید، لاجرم این رفتار در شما بصورت یک عادت در می آید. و دیگر دیگران انتظار دارند تا شما بی قید و شرط خود را با خواسته های آنها وفق داده و به انتظارات آنها تن دهید. و چنانچه شما در برابر خواسته دیگران پاسخ منفی بدهید، ممکن است حتی از دست شما عصبانی و دلخور نیز بگردند! دیگران تصور میکنند شما نیاز، خواسته و آرزویی برای خود ندارید.
چه زمانی شما در پی پذیرش و تایید دیگران هستید؟
هر زمانی که شما نگران طرز تفکر دیگران نسبت به خود باشید. مانند:
1- بله گفتن وقتی که میخواهید نه بگویید.
2- بیان جملاتی که اعتقادی به آنها ندارید، ابراز موافقت نسبت به عقیده ای که مخالف آن هستید، تعریف و تمجیدی که از روی تظاهر اظهار میکنید.
3- واکنش به انتقاد بصورت حمله متقابل و حالت تدافعی.
4- هنگامی که عذر خواهی میکنید، در صورتی که مرتکب هیچگونه اشتباهی نشده اید.
5- نظر و عقیده دیگران را مبنای سلیقه شخصی خود قرار میدهید. چه لباسی خریداری کرده و یا مدل موی خود را به چه شکل در آورید.
6- قبل از صحبت کردن، تصمیم گیری و یا خرید چیزی اجازه می گیرید.
7- از دیگران میخواهید تا گفته های شما را تایید و تصدیق کنند."درست نمیگم؟"
8- بر خلاف مسیر و ارزشهای خود حرکت میکنید تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهید.
برخی از طرز تفکرات غلط درباره مورد تایید واقع نشدن:
1- شما تصور میکنید فردی از دست شما عصبانی است اما علت آن را جویا نمیشوید.
2- نسبت به انگیزه های منتقدان خود دچار پیشداوری و نتیجه گیری عجولانه میگردید. شما نیت و قصد آنها را صرفا آزردن، کنترل کردن و یا تحقیر خود می بینید.
3- شما تصور میکنید انتقاد متوجه شماست در صورتی که اینگونه نیست.
4- شما با خود میگویید که چنانچه دیگران شما را دوست نداشته باشند، آنها به حتم از شما متنفر هستند.
5- شما میپندارید که عدم پذیرش از سوی برخی افراد به مفهومی این است که هیچ کس، هیچگاه شما را دوست نداشته و برایتان احترام قائل نخواهد شد. (تعمیم بی مورد)
6- شما تصور میکنید که یک انتقاد از سوی یک فرد به معنی طرد کامل شما از سوی آن فرد است.
7- شما تصور میکنید که عدم پذیرش و تایید ازسوی دیگران به پیامدهای جدی و ناگواری خواهد انجامید.
چنانچه شما پیوسته نگران آن میباشید که دیگران چگونه نسبت به شما خواهند اندیشید، پذیرش خویشتن در شما متزلزل است. بدین مفهوم که شما برای ارزیابی خود به تایید دیگران محتاجید. هنگامی که شما از دیگران عشق و احترامی که تصور میکنید به آن "نیاز" دارید دریافت نمی کنید، "تردید به خود" که در ذهن شما ریشه دوانده مجددا بال و پر میگیرد.زمینه ذهنی اینگونه ارزیابی خویشتن، احساس نیازمندی مفرط است. "نزد من شاد بودن و احساس ارزشمندی کردن وابسته به آنست که دیگران 1-همواره مرا دوست داشته باشند، 2-مورد تایید و پذیرش قراربدهند، 3-برایم احترام قائل باشند و 4-هیچگاه مرا رد و طرد نکنند." شما تصور میکنید که چنانچه فردی که پیشتر شما را دوست داشته ، دیگر تصمصم بگیرید که شما را دوست نداشته باشد، سرنوشتی بسیار وحشتناک وغیر قابل تحمل است.
آیا انسان قادر خواهد بود بر ترس غیر معقول خود از طرد شدن، دوست داشته نشدن و مورد تایید و پذ