مقدمه
هداف واطلاعات موجود در این بروشور
این تحقیق برای کسانی که میخواهند اطلاعات بیشتری در مورد رفتار درمانی شناختی یا (CBT)داشته باشند مفید است. چگونگی کار این روش درمانی ودلایل استفاد از این روش درمانی ، اثرات آن ، عوارض ، و درمان های جایگزین دراین بروشور توضیح داده شده است. اگر آنچه را که میخواهید در اینجا پیدا نکردید، منابع کسب اطلاعات بیشتری در آخر این جزوه وجود دارد.
" رفتار درمانی شناختی" یا CBT چیست ؟
ا ین یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است:
"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.
برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانیشناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال ( اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.
" رفتار درمانی شناختی" (CBT) در چه مواردی کمک کننده است؟
CBT می تواند در موارد زیر کمک کننده باشد:
اضطراب ، افسردگی ، ترس ، فوبیا (ترس از مکانهای شلوغ و ترس اجتماعی) ، استرس ، پرخوری ، اختلالات وسواسی اجباری ، اختلال پس از حادثه استرس ، اختلال دو قطبی و جنون. CBT همچنین میتواند درمواردی که فرد دچار مشکلاتی از قبیل عدم قدرت کنترل خشم یا خود کم بینی و حتی درمورد مشکلات جسمی مانند خستگی ها و دردهای مزمن هم موثر باشد.
چگونه" رفتار درمانی شناختی" به فرد کمک می کند؟
CBT به فرد کمک کرده تا درک بهتری از مسائلی که موجب تولید عدم تعادل روانی در اوگردیده اند پیدا نماید.
در این روش خاص روان درمانگر تلاش میکند تا معضل بزرگ شما را به اجزائ کوچکتری تبدیل کرده و این به شما کمک میکند تا معضلات و چگونگی تاثیر گذاری انرا در زندگیتان بهترببینید.
این اجزا عبارتند از :
این معمولأ شامل یک حادثه تأثرآاور ویا یک موقعیت ورویداد دشواردر مسیر زندگی یک فرد است.
بدنبال این وضعیت نامناسب درقسمتهای مختلف ذهن آن فرد تغییراتی ایجاد خواهد شد و این تغییرات در
زیر میباشد:
هر کدام از این اجزا می توانند بر یکدیگر تاثیرگذار باشند. طرز تفکر شما درباره یک مشکل خاص موجب تغییر وتحول در حالات فیزیکی و احساسی تان خواهد گردید.
راههای مفیدوکمک کننده (Helpful) و غیرمفید ومضر (Unhelpful) زیادی برای حل یک مشکل ومعزل در زندگی موجود است وچگونگی حل این معزل بستگی زیادی به طرز شناخت و تفکر فرد دارد.
به عنوان مثال :
وضعیت یا موقعیت مشکل: شما روز بسیار بدی را گذرانیده وخسته ورنجیده هستید. بنابراین تصمیم میگیرید برای تمدد اعصاب وخرید مواد غذائی به بیرون بروید. همانطور که شما در طول جاده در حال راه رفتن هستید، یکی از اشنایانتان از کنارتان کذشته و ظاهرا ،به شما اعتنائی نکرده و شما را نادیده میگیرد.
تغییرات ایجاد شده در فرد میتواند به شکل سالم ومفید و یا غیر سالم و غیر مفید ظاهر گردد.
طرز فکرسالم و کمک کننده
طرز فکر سالم
به نظرمیرسد این دوست من گرفته و درهم و درخود فرورفت بود. تعجب میکنم اگرمسئله ویا گرفتاری خاصی برایش ایجادشده باشد.
احساسات سالم
احساس نگرانی برای دوستی که به شما بی توجه بوده میکند.
تغییرات جسمی و فیزیکی در فرد سالم
فردی با قدرت تفکر سالم هیچ نوع تغییر خاصی در خود احساس نخواهد کرد.
طرز برخورد با مشکل درفرد سالم
فردی با قدرت تفکر سالم بعد ازبرگشت به منزل با دوست خود تماس گرفته و از احوال او جویا گشته تا مطمئن شودکه او سالم است.
طرز تفکر ناسالم, غیرمفید ومضر
طرز فکر ناسالم
او مرا نادیده گرفته بنابراین او مرا دوست ندارد.
احساسات در فردی با تفکرات ناسالم
احساس کمبود,افسردگی و طرد شدن از سوی دوستش براو چیره میگردد.
تغییرات جسمی و فیزیکی
در اثر آزردگی شدید فرد ممکن است دچار دل بهم خوردگی,دل پیچه و تهوع نمائید.
طرزبرخورد با مشکل
فرد بلافاصله به خانه برگشته و برای مدتی از برخورد با این دوست خود شدیدأ اجتناب می ورزد.
در مثال بالا کاملأ مشهود است که افراد بسته به موقعیت فکری خود میتوانند واکنشهای احساسی وروانی متفاوتی در برار حوادث روزمره داشته باشند.
چگونگی ساختار فکری فرد بر روی واکنشهای رفتاری, احساسی وطرز عملکرد او در زندگی تاثیر عمیقی میگذارد.
اینوع افراد باحداقل علائم و شواهد سریعأ به یک نتیجه گیری کلی و منفی میرسند که موجب تولید:
در مورد مثال بالا زمانی که شما با افکاری از قبیل بی اعتنائی, نادیده گرفته شدن از جانب دوست خود( افکار مضر Unhelpful) به خانه برگردید این منجر به احساس افسردگی و غمگینی در شما خواهدگردید.
بر عکس اگر شما قادر باشید که از مجموعۀ افکار غیر مضریا Helpful استفاد کنید شما با آن فرد تماس گرفته و با صحبت کردن سعی درپیدا کردن دلیل رفتارغیر متعارف اوبرخواهید آمد.
از این طریق شما احساس بهتری در خود خواهید کرد.
آنچه بر یک فرد میگذرد می تواند در دیاگرام زیر خلاصه شود:
Situation (موقعیت)
این نوع رفتارهای مضر و غیر مفید میتوانند وارد یک دورتسلسل معیوب, آزار دهنده و بیمار گونه گردند. اگر فردی مداومآ ازاین سیکل معیوب در حل مسائل زندگی استفاده نمائید این امر موجب افکاری منفی وغیر واقعی در موردخود و پیرامون اطراف شان می گردد. نتیجتآ فرد دچار اضطراب, دلمردگی وافسردگی طولانی مدت خواهد گردید.
"رفتار درمان شناختی یا افکار رفتار درمانی به فرد کمک کرده تا این سیکل معیوب را شکسته و از روش سا لم ومفید که
مقدمه
"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.
برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانی شناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال (اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.
مهم ترین انتقاد به اصل نظریه یعنی وجود مراحل رشد وارد شده است .آلبرت بندورا اشتباه کودکان در آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی را نه به سبب نرسیدن آنان به حد رشد مناسب ، بلکه به علت فرایندهای معیوب می داند . انتقاد دیگر برخلاف نظر پیاژه حدود 40 تا60 درصد بزرگسالان به طور کامل قادر به تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند .
پیاژه نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه ، هم چنین توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آن چه هست برآورد کرده است . نکته دیگری که پیاژه به آن توجه نداشته و بر اساس نظریه ساختارگرایی ژنتیکی خود بر تحولات زیستی و مغزی بیشترین تأکید را کرده این است که دستیابی به تفکر منطقی تا حد زیادی حاصل یادگیری و تجارب زمینه ای در هریک از مراحل رشد هر فرد است .
افراد در صورتی می توانند از آشفتگی های عاطفی دوری کنند که زندگی خود را بر پایه گرایشهای فطری به منطقی و تجربی بودن بنا نهند. اگر عقلمان را راهنمای زندگیمان قرار دهیم رابطه ما با خودمان و دیگران بسیار ثمر بخش خواهد بود . مطمئنا ، عقل خداگونه نیست و گاهی محدودیتهایی دارد ، ولی برای اینکه اختلالهای عاطفی را به حداقل برسانیم ، هیچ مبنایی برای پردازش رویدادهای فردی و میان فردی زندگیمان بهتر از منطقی بودن نیست .
ما به عنوان انسانهای منطقی ، می دانیم که دنیا همیشه عادلانه نیست ، و رویدادهای ناگوار ، کم و بیش در زندگی اتفاق می افتد پس گاهی عواطف موجهی مانند : تاسف ، پشیمانی ، ناخوشایند بودن، و رنجش را تجربه می کنیم . از لحاظ منطقی می دانیم که انسان کاملی نیستیم و همیشه ناکامی ها و نقطه ضعفهایی داریم ، اما صرفا به این دلیل که کامل نیستیم نمی توانیم بپذیریم کسی با ما به صورت آدم بی ارزشی برخورد خواهد کند. با آنکه قبول داریم منافع شخصی خود را در درجه اول اهمیت قرار می دهیم تصمیم می گیریم شرایط اجتماعی ناخوشایند را در راستای منطقی تر تغییر بدهیم ، زیرا می دانیم در دراز مدت به نفع ماست که در دنیای منطقی تری زندگی کنیم .
رابطه میان افکار منفی و احساسات منفی
به نظر شناختی ها هر احساسی دارای یک مولفه فکری می باشد. و هیچ احساسی بدون مولفه فکری به وجود نمی آید بنابر این لازم است برای تغییر احساسات خود تا اندازه ای با مولفه های فکری آشنا باشیم.
اندوه و افسردگی :
اندوه و افسردگی ناشی از تفکر از دست دادن ، شکست خوردن ، مورد بی مهری واقع شدن ، مرگ یکی از عزیزان ، نرسیدن به یک هدف و........ باشد.
احساس گناه:
این تفکر که کسی را بی دلیل از خود رنجانیده ، یا در حد معیارهای اخلاقی خود ظاهر نشده استز
خشم رنجش و دلخوری :
این تفکر که کس با او رفتار نامنصفانه داشته یا می خواهد از او سو استفاده کند.
یاس و ناامیدی :
این فکر که من نمی توانم و از توان من خارج است این مشکل دیگر هیچ راه حلی ندارد و من به بن بست خورده ام .
اضطراب ، نگرانی ، ترس ، هراس شدید:
این فکر که من به خطر افتاده ام و حادثه بدی در شرف وقوع است :" اگر در حضور جمع و هنگام سخنرانی صحبتم را فراموش کنم ده اتفاقی می افتد؟ "یا" شاید دردی که در سینه دارم مقدمه یک حمله قلبی باشد.
احساس حقارت و بی کفایتی :
فرد خود را در مقایسه با دیگران قرار داده و نتیجه می گیرد که به خوبی آنها نیست . به اندازه آنها باهوش، جذاب ، موفق و باذوق نیست خودش را در حد و قواره دیگران یا کار خاصی نمی بیند و به همین خاطر پا پس می کشد و بنابراین خود را حقیر احساس می کند.
احساس تنهایی:
فرد به خود می گوید چندان مورد توجه نیست و نبود او برای دیگران فرقی ندارد هیچ کس او را دوست خود تلقی نمی کند . ظاهر جذابی ندارد و بدقیافه و بی ریخت است.
احساس درماندگی :
فرد گمان می کند مشکل او کماکان ادامه خواهد یافت و وضع بهتر نخواهد شد. با خود می گوید" گرفتاریهای من تمام نشدنی است "" دیگر نمی توانم تحمل کنم"
البته لازم به ذکر است که در هر یک از موارد بالا فرد افکار خود را عین واقعیت تلقی می کند.
در این که هر فردی تمایل دارد تا محبوب دیگران باشد، هیچ تردیدی نیست. خواستن پذیرش و تایید دیگران مقبول است، اما برخی افراد تایید را فراتر از یک تمایل و خواسته قلمداد میکنند. آنها تایید دیگران را نیاز و ضرورتی میپندارند که بدون آن قادر به حیات و بقا نیستند. هنگامی که اهمیت تایید ازسوی دیگران تا این حد مهم تلقی میگردد، شکست فرد در جنبه های گوناگون زندگی اجتناب ناپذیر می گردد:
1- میتواند یک منبع اضطراب باشد، که باعث محدود شدن زندگی شما گردد. شما از ریسک کردن اجتناب می ورزید، تجربه چیزهای جدیدی که موفقیت در آنها قابل تضمین نیست، و یا هر موقعیتی که شما از نوع تفکر دیگران نسبت به خود هراس دارید. این امر سبب میگردد عوض آنکه اهداف شخصی خود را دنبال کرده و خواسته های قلبی خود را طلب کنید، تنها خود را با انتظارات دیگران انطباق دهید.
2- شما ممکن است نسبت به انتقاد حساس گردید. احساس رنجش از انتقاد، از اینکه شما از بازخوردهای دیگران به عنوان تجارب یادگیری سود برید ممانعت میکند. در پی پذیرش و تایید دیگران بودن، ازعدم اعتماد بنفس و پذیرش خویشتن نشات میگیرد.
3- شما ممکن است تلاش به دستیابی به یک هدف ناممکن اصرار ورزید. شما هرگز قادر نخواهید بود پذیرش و تایید تمامی اطرافیان خود را جلب کنید. حتی اگر قادر به چنین کاری باشید آیا آنها شما را واقعا دوست خواهند داشت؟
4- دیگران نهایتا برای شما احترام کمتری قائل گردیده و شما را کمتر دوست خواهند داشت. آیا شما به کسانی که به سادگی رنجیده خاطر میگردند علاقه دارید؟ و برایشان احترام قائل میباشید؟ به زبان نیاوردن چیزهایی که منظورشان است، همواره برای وفق دادن خود با انتظارات و خواسته های دیگران کوشیدن، بی جهت بله گفتن، اجتناب از پذیرش مسئولیت زندگی خود، همواره محتاج عشق، توجه و یا ترحم دیگران بودن. هرچه بیشتر به دنبال پذیرش و تایید دیگران باشید، کمتر به آن دست خواهید یافت.
5- نگامی که شما پیوسته میکوشید تا تایید و پذیرش دیگران را جلب کنید، لاجرم این رفتار در شما بصورت یک عادت در می آید. و دیگر دیگران انتظار دارند تا شما بی قید و شرط خود را با خواسته های آنها وفق داده و به انتظارات آنها تن دهید. و چنانچه شما در برابر خواسته دیگران پاسخ منفی بدهید، ممکن است حتی از دست شما عصبانی و دلخور نیز بگردند! دیگران تصور میکنند شما نیاز، خواسته و آرزویی برای خود ندارید.
چه زمانی شما در پی پذیرش و تایید دیگران هستید؟
هر زمانی که شما نگران طرز تفکر دیگران نسبت به خود باشید. مانند:
1- بله گفتن وقتی که میخواهید نه بگویید.
2- بیان جملاتی که اعتقادی به آنها ندارید، ابراز موافقت نسبت به عقیده ای که مخالف آن هستید، تعریف و تمجیدی که از روی تظاهر اظهار میکنید.
3- واکنش به انتقاد بصورت حمله متقابل و حالت تدافعی.
4- هنگامی که عذر خواهی میکنید، در صورتی که مرتکب هیچگونه اشتباهی نشده اید.
5- نظر و عقیده دیگران را مبنای سلیقه شخصی خود قرار میدهید. چه لباسی خریداری کرده و یا مدل موی خود را به چه شکل در آورید.
6- قبل از صحبت کردن، تصمیم گیری و یا خرید چیزی اجازه می گیرید.
7- از دیگران میخواهید تا گفته های شما را تایید و تصدیق کنند."درست نمیگم؟"
8- بر خلاف مسیر و ارزشهای خود حرکت میکنید تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهید.
برخی از طرز تفکرات غلط درباره مورد تایید واقع نشدن:
1- شما تصور میکنید فردی از دست شما عصبانی است اما علت آن را جویا نمیشوید.
2- نسبت به انگیزه های منتقدان خود دچار پیشداوری و نتیجه گیری عجولانه میگردید. شما نیت و قصد آنها را صرفا آزردن، کنترل کردن و یا تحقیر خود می بینید.
3- شما تصور میکنید انتقاد متوجه شماست در صورتی که اینگونه نیست.
4- شما با خود میگویید که چنانچه دیگران شما را دوست نداشته باشند، آنها به حتم از شما متنفر هستند.
5- شما میپندارید که عدم پذیرش از سوی برخی افراد به مفهومی این است که هیچ کس، هیچگاه شما را دوست نداشته و برایتان احترام قائل نخواهد شد. (تعمیم بی مورد)
6- شما تصور میکنید که یک انتقاد از سوی یک فرد به معنی طرد کامل شما از سوی آن فرد است.
7- شما تصور میکنید که عدم پذیرش و تایید ازسوی دیگران به پیامدهای جدی و ناگواری خواهد انجامید.
چنانچه شما پیوسته نگران آن میباشید که دیگران چگونه نسبت به شما خواهند اندیشید، پذیرش خویشتن در شما متزلزل است. بدین مفهوم که شما برای ارزیابی خود به تایید دیگران محتاجید. هنگامی که شما از دیگران عشق و احترامی که تصور میکنید به آن "نیاز" دارید دریافت نمی کنید، "تردید به خود" که در ذهن شما ریشه دوانده مجددا بال و پر میگیرد.زمینه ذهنی اینگونه ارزیابی خویشتن، احساس نیازمندی مفرط است. "نزد من شاد بودن و احساس ارزشمندی کردن وابسته به آنست که دیگران 1-همواره مرا دوست داشته باشند، 2-مورد تایید و پذیرش قراربدهند، 3-برایم احترام قائل باشند و 4-هیچگاه مرا رد و طرد نکنند." شما تصور میکنید که چنانچه فردی که پیشتر شما را دوست داشته ، دیگر تصمصم بگیرید که شما را دوست نداشته باشد، سرنوشتی بسیار وحشتناک وغیر قابل تحمل است.
آیا انسان قادر خواهد بود بر ترس غیر معقول خود از طرد شدن، دوست داشته نشدن و مورد تایید و پذیرش قرار نگرفتن فائق آید؟
بله، اگر به این عقیده پای بند گردد که پذیرش و تایید دیگران یک نیاز ضروری نیست. اکنون راه حل چیست؟ از تایید و پذیرش دیگران استقبال کنید و هر کار معقولی که موجب اجتناب از عدم پذیرش و تایید دیگران میگردد، را انجام دهید. روی شخصیت و روابط خود کار کنید تا شانس خود را برای جلب عشق و محبت دلخواه خود افزایش دهید. اما همواره به خود یادآوری کنید که، با اینکه تایید دیگران مقبول است، اما شما بدون آن هم قادر به ادامه حیات و بقا خواهید بود. بنابراین درآینده در صورت مواجهه با عدم تایید و پذیرش دیگران تنها احساس ناکامی مختصری خواهید کرد، تا اینکه احساس اضطراب،افسردگی و یا درماندگی. و همچنین دیگربمنظور خوشنود سازی دیگران از خواسته ها و نیازهای خود دست نخواهید کشید.
در دنیای واقع بازخورد مثبت از دیگران همواره محقق نخواهد شد. بالطبع هر کسی هم از شما خوشش نخواهد آمد.چرا که افراد مختلف ایده ها و انتظارات متفاوتی از اینکه شما چگونه باید باشید (تا محبوب انان گردید)، در ذهن خود دارند. خشنود سازی دیگران تنها گاهی اوقات ثمربخش است.چنانچه شما درانتظارعدم تایید و پذیرش دیگران باشید، احتمال آنکه در صورت محقق نشدن آن واکنش شدیدی از خود بروز دهید، کاسته میگردد.
و به یاد داشته باشید که انسان ناکامل و جایزالخطا است. اگر بخاطر کاری که انجام داده اید مورد انتقاد قرار گرفتید، این خود گواه و اثبات انسان بودن شماست. چنانچه انتقاد بجا و صحیح بود نیز به مفهوم آن نیست که شما کاملا بی کفایت میباشید. رفتارها را ارزیابی کنید و نه تمام وجود خود را.چنانچه انتقاد ناروا و نادرست بود این نیز نشانه و اثبات انسان بودن فرد انتقادگر شما میباشد. انتقاد و عدم تایید و پذیرش دیگران غیر قابل تحمل نیست. شما پیشتر مورد انتقاد قرار گرفته اید و در آینده نیزقرارخواهید گرفت. انتقاد ناخوشایند است اما غیر تحمل نه.
راهکارهایی برای مقابله با ترس از عدم تایید و پذیرش :
1-کنارآمدن با عدم تایید و پذیرش دیگران را تمرین کنید: به عمد عدم تایید و پذیرش فردی را برانگیزید، تا نخست دریابید که قادر به تحمل آن میباشید و دوم اینکه بدون تایید و پذیرش دیگران دنیا برای شما به آخر نمیرسد. برای مثال لباسی را که دوست دارید، اما شریکتان تصورمیکند برای شما مناسب نیست، را خریداری کنید. و یا عقیده ای را بیان کرده و برآن اصرار ورزید البته در مقابل فردی که با آن مخالف است.
2- چیزهایی که ازآنها هراس دارید و ازمواجهه شدن با آنها اجتناب میورزید را به چالش بکشید.به جلسات، محافل اجتماعی، میهمانی ها وهرمکانی که از نحوه تفکر دیگران نسبت به خود نگرانی دارید، حضور یابید.
3- به فعالیت های مورد علاقه خود مشغول گردید. خود را متعهد سازید که کارهایی که برایتان لذت بخش است را انجام دهید تا براساس خواسته ها و امیال خود عمل کرده باشید، بدون ترس از طرز تفکر دیگران نسبت به خودتان.
4-در مقابل تکانه ی جویا شدن نظر دیگران مقاومت کنید.هنگام خرید لباس و دیگر اقلام، و هنگامی که انتخاب تنها به سلیقه شخصی مربوط است،شخصا تصمیم بگیرید.در مواقع مقتضی نیز با دیگران مشورت کرده، اما تصمیم آخر را خودتان اتخاذ کنید.
5-همواره در پی جلب تایید و تصدیق گفته هایتان نباشید.در بیان عقاید خود مستقل عمل کنید.جملات خود را اینگونه خاتمه ندهید:"درست نمیگویم؟"،"شما اینگونه فکر نیمکنی؟"،"قبول نداری؟"
6-عدم نیاز به تایید،
مشخصات فایل
عنوان:بررسی انسان شناختی فرهنگ حاشیه نشینی و موقعیت تحصیلی دانش آموزان
قالب بندی:word
تعداد صفحات:29
مطالعه موردی: منطقه حصار خط چهار شهرستان کرج
محتویات
چکیده
مقدمه
چارچوب مفهومی و تعریف مفاهیم
حاشیه نشینی
افت تحصیلی
فقر اقتصادی
فقر فرهنگی
چارچوب نظری و مطالعات پیشین
پرسشهای تحقیق
روش شناسی و روش پژوهش
یافته های کمی تحقیق
جامعه مورد مطالعه
وضعیت خانه ها و فضای منطقه
یافته های کیفی پژوهش
عوامل محیطی موثر بر افت تحصیل
خانواده و تحصیل فرزندان
نابرابری امکانات
تحصیل دختران
آرزوها
نتیجه گیری و ارائه راه کار
فهرست منابع
چکیده
حاشیه نشینی یک پدیده شهری مربوط به دهه های اخیر است که به علت مسائل و مشکلاتی که برای ساکنین آن و شهروندان بوجود می آورد، مورد توجه محققان قرار گرفته است. مسئله ای که این تحقیق قصد بررسی آن را دارد، بررسی انسان شناختی این پدیده با استفاده از روش کیفی و رابطه آن با موقعیت تحصیلی دانش آموزانی است که در این مناطق زندگی می کنند. برای انجام این کار منطقه حاشیه ای "حصار خط چهار" مورد مطالعه قرار گرفته است. هدف این مطالعه در واقع شناخت ویژگیهای مختلف زندگی در این منطقه با استفاده از نگرش از "درون" و به طور عمیق بوده است.
نتایج بدست آمده از این تحقیق نشان می دهد وضعیت خانواده و ثبات آن در میزان تحصیل فرزندان بسیار موثر است. ولی این ثبات در تعداد کمی از خانواده ها وجود دارد، خانواده هایی که ساکن قدیمی تر این منطقه هستند و توانسته اند ثبات درونی را حفظ کنند، انگیزه های برای تشویق فرزندان به ادامه تحصیل دارند ولی تعداد این نوع خانواده بسیار کم است. بیشتر خانواده ها تحت تاثیر شرایط محیطی و اجتماعی منطقه قرار داشته و به همین دلیل میزان افت تحصیلی در میان فرزندان رقم بالایی را به خود اختصاص داده است
کلید واژه ها: افت تحصیلی، حاشیه نشینی، فقر اقتصادی، فقر فرهنگی
مقدمه
لازمه یک نظام آموزشی مطلوب که تامین کننده آینده روشن برای جامعه باشد، برخورداری یکایک افراد آن جامعه از تعلیم و تربیت است به طوریکه تمامی استعدادهای بالقوه شکوفا شده و پرورش یابند (نفیسی، 1376: 15).عدم تکمیل تحصیلات در دوره های اولیه تحصیل ضایعات فردی و اجتماعی متعددی به دنبال دارد. نوجوانانی که در سنین پایین به ایفای نقش و رفتار بزرگسالان می پردازند در بزرگسالی متحمل خسارات فراوانی می شوند. هرچقدر نوجوانان تجارب آموزشی بیشتری در دوران نوجوانی کسب نمایند، بهتر می توانند آماده رویارویی با چالش های زندگی در دوره بزرگسالی باشند (پیرسون و نیوکامب[1]،2000: 567)
در این میان خانواده شرایطی را فراهم می آورد که می تواند در زندگی تحصیلی آتی کودک نقش اساسی داشته باشد. تجارب خانوادگی می تواند در عملکرد تحصیلی کودک مؤثر باشد و از این رو در زندگی بعدی کودک اثر بسزایی دارد(رامبرگر، 1995: 601).یکی از پژوهش ها نشان می دهد که ترک تحصیل کنندگان بیشتر از خانواده هایی هستند که دارای درآمد پایین هستند. نتایج این مطالعه حاکی از آنست که دانش آموزانی که از خانواده های کم درآمد جامعه هستند معمولا شانس ترک تحصیلشان دوبرابر خانواده هایی است که درآمدی بیش از 20 درصد پایین جامعه دارند (مک میلن[2] و همکاران،1997: 342). به عبارت دیگر وضعیت اجتماعی- اقتصادی خانواده رابطه معکوس با افت تحصیلی دارد (آستین، اکلند، ولفورد،1964 و واگنر، شان 1967 به نقل از زارع شاه آبادی، 1381 :71).عواملی چون پایین بودن درآمد، مسکن نامناسب، عدم سرپرستی و حضور پدر و مادر در خانواده وکثرت فرزندان بر ترک تحصیل فرزندان تاثیر دارد. مشکلات والدین در راه کوشش و تلاشبرای معاش و گرفتاریهای بیشمار آنها در این رابطه معمولا والدین را از اوضاع واحوال فرزندان خود غافل مینماید و در حقیقت رابطه صحیحی را که لازمه یک زندگی سالماست مختل میسازد و اثرات این نوع زندگی در ظرف چند سال موجب تخریب نیروهای بالقوهآنان میگردد.
این مقاله به بررسی وضعیت تحصیلی دانش آموزان در یکی از مناطق حاشیه ای شهرستان کرج می پردازد. افت تحصیلی و ترک تحصیل در این منطقه در میان دانش آموزان دختر و پسر بالاست، ولی در همین محیط شاهد حضور دانش آموزان موفق، گرچه کم تعداد، هستیم. مسئله ای که جای تحقیق دارد این است که چه شرایطی باعث میشود حتی در همین محیط عده ای در تحصیل موفق باشند.
چارچوب مفهومی و تعریف مفاهیم
حاشیه نشینی
پژوهشگران و متخصصانتعاریف نظری عملیاتیبسیاری را برای حاشیهنشینی ذکر کردهاند و برای آنمعادلهای فارسی زاغهنشینی، کپرنشینی، اسکان غیررسمی- غیرقانونی،کانونهای زیستی خودانگیخته (حبیبی،1380 :37 به نقل از حاتمینژاد، 1382: 149)، آلونک نشینی، زورآباد، حلبیآباد، حصیرآباد برای واژههایتخصصی:Slum, shanti town, Illegal-squotter settlements, Bidonville, Marginal ,Ghettoذکر کردهاند. هر یک از مفاهیم فوق دارای بار معنایی ومفهومی خاصی مستتر در دیدگاهی دارد که آن واژه را به کار میبرد.
زاهد زاهدانی در کتاب خود تعریفی بر اساس حاشیه نشینان ایران ارائه میدهد: حاشیه نشینان بیشتر افراد مهاجر روستایی و عشایر و کمتر شهری هستند که اغلب فاقد مهارت لازم شهری و غیرماهرند. این افراد بیشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و کمتر به دلیل عوامل جاذب شهری زادگاه خود را ترک کرده و به شهرها روی می آورند. آنها به دلیل عدم تطبیق با محیط شهری از یکسو و بر اثر عوامل پس ران شهری و از سوی دیگر از محیط شهری پس زده میشوند و به تدریج در کانونهای به هم پیوسته و یا جدا از همدیگر در قسمتهایی از شهر سکنی میگزینند به صورتی که محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری مغایر بوده و مالکیت آن غالبا غصبی است، همچنین حاشیه نشینان ازنظر وضعیت فرهنگی و اقتصادی با جمعیت شهری تمایز دارند( زاهد زاهدانی، 1369: 10).رابرت پارک، جامعه شناس مسائل شهری، حاشیه نشینی را عالمی برزخ گونه می داند که فرد را از نظر اجتماعی و فرهنگی به حالت تعلیق در می آورد. فرد خود را در شرایطی می یابد که روابط اجتماعی و ارزشهای فرهنگی و ملی تا حدودی دستخوش تزلزل شده و روابط و ارزشهای دیگری هنوز به طور کامل جایگزین آن نشده است (جمشیدیها، عنبری، 1383: 55) پتر مارکوز[3] (1989) نظریه چهار بخش بودن شهر را پیشنهاد میکند: 1- شهر تجملی. این بخش از شهر منطقه ثروتها، و محل زندگی نیروهای اقتصادی و سیاسی شهرهاست. ساکنان شهر تجملی فضای زندگی خویش را با وسایل گوناگون از جمله منطقه بندی از دیگر محله های شهری جدا کرده اند. 2- شهر اصالت پذیر. این منطقه از شهر بیشتر به متخصصان، استادان دانشگاهها ، کارمندان بلند پایه و نظایر اینها تعلق دارد. 3- شهر حومه ای. این بخش شهر خانواده های سنتی، خانواده های پر درآمد و محل زندگی یقه سفیدان و طبقه متوسط شهری است. 4- شهر آلونکها و اجاره نشینها. در این منطقه از شهر کارگران کم درآمد شاغلان در اقتصاد غیر رسمی و شغلهای روزمره، مهاجران روستایی، بیکاران شهری، آلونک نشینان و طردشدگان از جامعه شهری زندگی میکنند. مسئولان شهری اغلب این منطقه شهری را فراموش میکنند از این رو حداقل خدمات شهری به ساکنان آن عرضه میشود. ساکنان شهر آلونکها هنگام انتقال یا برخورد با ماموران بیش از دیگر مناطق شهری از خود مقاومت نشان میدهند. در منطقه آلونک نشین جرم و جنایت، دزدی، اعتیاد و خانواده های بی سرپرست بیش از دیگر مناطق شهری است. (شکوئی، 1383: 484)
افت تحصیلی[4]
در زبان فارسی، برای شکست تحصیلی بیشتر از کلمهء افت تحصیلی استفاده میشود. "کاربرد اصطلاح افت یا اتلاف، در آموزش و پرورش از زبان اقتصاددانان گرفته شده است و آموزش و پرورش را به صنعتی تشبیه میکنند که بخشی از سرمایه و مواد اولیهای را که باید به محصول نهایی تبدیل میشد،تلف نموده و نتیجهء مطلوب و مورد انتظار را به بار نیاورده است. وی میافزایدشاید این تشبیه چندان خوشایند نباشد و اصطلاح قصور در تحصیل یا واماندگی از تحصیل مطلوبتر باشد" (امین فر، 1365 : 8).
ورود به مدرسه نقطه آغازی برای حرکت مداوم در مسیر آموزش است اما در بین راه عواملی موجب کند شدن حرکت دانش آموزان در مسیر تحصیل یا ترک تحصیل آنها می شود. این مسئله هر سال مقدار زیادی از منابع مالی انسانی را به هدر می دهد و آثار مخرب و جبران ناپذیر در حیات فردی و اجتماعی فرد بر جای می گذارد (سلسبیلی، قاسمی، 1384 :28). افت تحصیلی نوعا فردی را در بر می گیرد که مدرسه را ترک می کند و با کلاس خود فارغ التحصیل نمی شود: دوسک[5] می گوید که استفاده از این تعاریف برای سنجش شکست تحصیلی است و چیزی را اندازه گیری می کند که بر گروهی از دانش آموزان در یک دوره از زمان اتفاق می افتد و مشخص می کند که چه تعداد از کسانی که کلاس معینی را شروع کرده بودند دچار افت شده اند. این نرخ نشان دهنده نسبت دانش آموزانی است که مدرسه را قبل از اتمام سال تحصیلی و بدون تمام کردن برنامه دبیرستان ترک می کنند، اعم از اینکه سال بعد برگردند یا خیر. آژانس فرهنگی تگزاس[6] افت تحصیلی را این چنین تعریف می کند: فردی که بدون عذر موجه غایب است و تا آخر سال به مدرسه باز نمی گردد و یا کسی که سال تحصیلی را تمام می کند اما نمی تواند در سال تحصیلی آینده ثبت نام کند (سهرابی، جندقی، 1384 : 150). افت تحصیلی، کاهش عملکرد تحصیلی یا درسی دانش آموزان از سطح رضایت بخش به سطح نامطلوب است (بیابانگرد،1375: 6).
سیر تحول تاریخی این پدیده نشان می دهد که توجه به شکست تحصیلی و دلایل ایجاد کننده آن، سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در شروع قرن بیست، علل شکست تحصیلی را عمدتا ناشی از عوامل فردی چون خصوصیات شخصی، کمبود ذهنی، اختلالات روحی و روانی می دانستند. به مرور از میانه قرن بیستم، در کشورهای پیشرفته صنعتی، شکست تحصیلی پدیده ای اجتماعی به شمار آمد و کمبودهای اجتماعی- فرهنگی دلایل اصلی شکست تحصیلی شناخته شدند. در این دوران اعتقاد بر این بود که هدف مدرسه باید کاهش فاصله طبقات اجتماعی مختلف در میان دانش آموزان طبقات محرومی باشد که به علت شرایط خاص خانوادگی دچار کمبودهایی از نظر هوش اکتسابی و رشد کلامی و اجتماعی هستند. از اواخر سالهای 1960 و اوایل سالهای دهه 1970 علل شکست تحصیلی را بیشتر ناشی از عوامل مربوط به مدرسه می دانستند (بازرگان 1379: 236).
[1] Pearson& Newcomb
[2] McMillan
[3] Peter Marcuse
[4]School dropout
[5]Dusek
[6] The Texas Education Agency