مشخصات فایل
عنوان:تعیین قواعد سیاست پولی و مالی بهینه در اقتصاد ایران
قالب بندی:word
تعداد صفحات:27
محتویات
چکیده
انتخاب تابع زیان
برآورد قیود مدل
نمایش مسئله بهینهسازی در فضای حالت
حل مسئله بهینهسازی
فهرست منابع
تعیین قواعد سیاست پولی و مالی بهینه در اقتصاد ایران
چکیده
هدف این مطالعه، تعیین قواعد سیاست پولی و مالی بهینه جهت تثبیت تولید، تورم و توزیع درآمد همزمان با اجرای طرح اصلاح قیمت حاملهای انرژی است. در این راستا با استفاده از تئوری کنترل بهینه، یک تابع زیان سیاستگزاران پولی و مالی شامل توان دوم متغیرهای تورم، رشد شکاف تولید، ضریب جینی و انحراف رشد حجم نقدینگی و رشد مخارج دولت از مقادیر دوره قبل، با توجه به سه قید منحنی تقاضای کل، منحنی فیلیپس و معادله توزیع درآمد کمینه شده و قواعد سیاست پولی و مالی بهینه در شرایط اصلاح قیمت حاملهای انرژی استخراج میشود. با حل معادلات قیود مسئله بهینهسازی به همراه قواعد بهینه در قالب یک مدل کلان اقتصادی، مقادیر کمی بهینه برای سالهای 1390 تا 1394 پیشبینی شد. نتایج نشان میدهد با استفاده از قواعد بهینه پولی و مالی میتوان وضعیت متغیرهای کلان اقتصادی مورد هدف را حتی در زمان اجرای طرح اصلاح قیمت حاملهای انرژی بهبود بخشید. با اتخاذ این قواعد بهینه میتوان به مهار تورم به عنوان یکی از مهمترین معضلات اقتصاد ایران پرداخت ضمن آنکه وضعیت متغیرهای کلان دیگر همچون رشد اقتصادی و توزیع درآمد را نیز بهبود بخشید.
استفاده از قواعد سیاستی، به عنوان یکی از مورد قبولترین روشها در مطالعه سیاستهای پولی و مالی، از بارزترین ویژگیهای تحقیقات مربوط به حوزه سیاستگزاری در چند دهه اخیر (به خصوص از دهه 1990 بهبعد) به شمار میرود(خلیلی عراقی 1388). یک قاعده سیاستی بیان میکند که ابزارهای سیاستی چگونه باید به تغییرات در وضعیت اقتصاد واکنش نشان دهند. انعطافپذیری در هردوی سیاستهای پولی و مالی همواره یک ویژگی مطلوب قواعد ساده سیاستی بوده است. اقتصاد کلان نیز علاقهمندی زیادی به تحلیل قواعد ساده نرخ بهره جهت هدایت سیاست پولی نشان داده است. در یک سطح تجربی، چنان قواعدی جهت فراهم آوردن توصیفات محتمل سیاست پولی واقعی در بین کشورها نشان داده شده است (تیلور 1999). همچنین در مدلهای تئوریک با چسبندگیهای اسمی و رقابت ناقص چنان قواعدی میتواند در اهمیت روشهای التزام به ثبات اقتصاد کلان سهیم باشد (وودفورد 2003). اما بیشر تحلیل سیاستهای بهینه بدون توجه به تاثیرگذاری ویژه بازوی مالی سیاست اقتصادکلان پیشرفته است. این موضوع در کشورهایی که بانک مرکزی از استقلال کمتری برخوردار هستند میتواند حائز اهمیت باشد. تثبیتکنندههای مالی نقش مهمی در هموارسازی اثرات سیکلهای تجاری دارند اما بررسی نقش این تثبیتکنندهها در هموارسازی سیکلهای تجاری بصورت کاربردی نسبت به مباحث تئوریک آن کمتر مورد توجه قرار گرفته شده است (اینچهام 1997). از آنجا که اهداف سیاست پولی و سیاست ثبات مالی متفاوتاند و هر یک نیازمند ابزارهای مناسبی هستند، بایستی میان آنها تمایز قایل شد. اما تمایز میان این دو سیاست، بر عدم وجود تعامل میان آنها دلالت نمیکند و بدون شک سیاست تثبیت اقتصادی بطور همزمان درگیر با هردوی قواعد سیاست پولی و مالی است. سیاست پولی از طریق نرخهای بهره، بر قیمت داراییها اثر میگذارد و میتواند باعث ایجاد حبابهای قیمتی شود. همچنین سیاست مالی مستقیما در سطح خرد و کلان، شرایط مالی را تحت تاثیر قرار میدهد که به موجب آن، سازوکار انتقال سیاست پولی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. اخیرا بیشتر بانکهای مرکزی در قبال هردو سیاست پولی و ثبات مالی مسئول هستند (جلالی نایئنی 1389).
نه تنها سیاستهای پولی بر تولید و تورم (حداقل در کوتاهمدت) اثر میگذارند، بلکه تورم متاثر از سیاستهای دیگر، همچون سیاستهای مالی است. سیاستهای مالی بویژه پس از بحرانهای مالی اخیر، مباحث جالب توجهی را در کنار سیاستهای پولی مطرح کرده اند و بسیاری معتقد به استفاده سیستماتیک از ابزار سیاست مالی در واکنش به سیکلهای تجاری هستند. از طرفی هرچند وظیفه اصلی بانک مرکزی کنترل سطح قیمتهاست (ماده 10 قانون پولی و بانکی ایران)، اما بالا نگهداشتن سطح فعالیتهای اقتصادی و حمایت از پول ملی از دیگر وظایف اصلی آن شمرده میشود. از این رو، مقامات مالی در ایران نیزنه تنها باید به مسئله رشداقتصادی بلکه تورم را نیز مدنظر داشته باشند. نظر به ارتباط تنگاتنگ مقامات پولی و مالی و بویژه تاثیرپذیری سیاستگزاران پولی از مقامات مالی در ایران و نیز وابستگی شدید منابع مالی دولت به درآمدهای نفت و گاز، سعی شده است به طور همزمان سیاستهای اقتصادکلان در ظرف قواعد سیاست پولیومالی بهینه با در نظر گرفتن شوک قیمت حاملهای انرژی مورد بررسی قرار گیرد. بدین منظور در بخش دوم مبانی نظری و تجربی قواعد ساده سیاست پولی و مالی بهینه ارایه شده است. در بخش سوم قواعد ساده سیاست پولی و مالی بهینه برای اقتصاد ایران با استفاده از تئوری کنترل بهینه تعیین میگردد. در بخش چهارم مقادیر کمی بهینه ارائه خواهد شد و در پایان نتایج حاصل از بررسی ارائه میشود.
در خصوص کارایی و موثربودن سیاستهای پولی و مالی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. در الگوی کینزینها با فرض انعطافناپذیری دستمزدهای اسمی سیاستهای مالی موثر است و به نظر آنان در شرایط رکودی کاهش نرخ بهره و افزایش حجم پول تاثیر چندانی بر توسعه سرمایهگذاری و فعالیتهای اقتصادی ندارد. اما در نظریه "پولیگرایان سنتی"[1] به رهبری میلتون فریدمن[2] با ترکیب نظریه فیلیپس و مفهوم انتظارات تطبیقی، نشان دادند که سیاستهای پولی به شکل هدفگذاری نرخ پایین رشد حجم پول در کوتاهمدت، قادر است از کانال کاهش نرخ بهره، شرایط لازم را برای کاهش نرخ بیکاری و افزایش تولید فراهم نماید. پترسون و لرنر[3] (1971) نشان دادند که بانک مرکزی میتواند از طریق قاعده پولی و کنترل بهینه رشد حجم پول، در کوتاهترین زمان ممکن اقتصاد را به رشد باثبات برساند. اما لوکاس[4]، سارجنت[5] و والاس[6] با ارائه مقالات متعدد، با فرض تشکیل انتظارات به روش عقلایی، بیتاثیر بودن سیاستهای پیشبینی شده حتی درکوتاهمدترا بررسی کرده اند (جعفری صمیمی، طهرانچیان 1383).
کیدلند و پرسکات (1977) بحثی را شروع کردند که توسط بارو و گوردن (1983) ادامه پیدا کرد، آنها مسئله تورش تورم ناشی از یک سیاست پولی صلاحدیدی را مطرح کردند که انگیزههایی جهت ایجاد تورم به منظور دستیابی به برخی اهداف مطلوب دیگر داشت. در این چارچوب التزام به قاعده سیاست پولی میتواند محدودیتهای لازم برای تصحیح این تورش تورم ایجاد نماید. همزمان با تحولات مربوط به گسترش نظریه "ادوار تجاری حقیقی"[7] در دهه 80، جریان فکری دیگری در راستای تکامل اندیشه سیاستگزاری پولی شکل گرفت که سبب شد تا لزوم واکنش بهینه بانک مرکزی نسبت به نوسانات نرخ تورم، مورد توجه واقع شود. به همین دلیل "استقلال بانک مرکزی"[8] از اوایل دهه 90 مورد توجه قرارگرفت. با مشخص شدن نواقص روش هدفگذاری پولی، ضرورت دستیابی به اهداف از قبل تعیین شده تورم در سطوح پایین و بحث قاعده[9] در مقابل تشخیص[10] مورد بحث و تعمیق بیشتری قرارگرفت. با گسترش ادبیات استقلال بانک مرکزی، گام بعدی در تکامل اندیشههای سیاستگذاری، "هدفگذاری تورم"[11] بود که بر اساس آن، واکنش بهینه یک بانک مرکزی مستقل، میبایست در مقابل انحراف نرخ تورم جاری از نرخ تورم هدفگذاری شده، طراحی شود. اما مطالعات نشان داده که اتخاذ هدفگذاری تورم با استفاده از قاعده پولی برای بانک مرکزی حتی با استقلال کامل نیز تنها شرط دستیابی به ثبات قیمتها نیست. آنچه که واضح است، ثبات قیمتها تنها مرتبط با سیاست پولی نیست بلکه متاثر از سیاست مالی نیز میباشد.
در کشوری که دارای نظام نرخ ارز شناور است هدفگذاری تورم برای تصمیمسازی مناسب پولی ضروری است. هدفگذاری تورم لنگر اسمی برای قیمتهای داخلی در مقایسه با نظامهای ارزی تثبیت شده، هیات پولی، یا دلاری شده، ایجاد میکند. هدفگذاری تورم به مفهوم میانگین ارزشی است که نرخ تورم واقعی اطراف آن نوسان میکند. هدفگذاری تورم از اتخاذ سیاست پولی که سبب نرخ تورم بالا و بیثباتی اقتصادی باشد، جلوگیری میکند (تیلور 2000).
در مورد قواعد ساده پولی جهت هدایت سیاست پولی ادبیات گستردهای وجود دارد. شاید بارزترین مثال در این مورد قاعده تیلور باشد:
[1] Traditional Montarists
[2] Milton Friedman
[3] David Peterson & Lerner
[4] Robert Lucas
[5] Thomas Sargeant
[6] Neil Wallace
[7] Real Business Cycle (RBC)
[8] Central Bank Independence (CBI)
[9] Rule
[10] Discretion
[11] Inflation Targeting
مشخصات فایل
عنوان: سیاست خارجی
قالب بندی: .word
تعداد صفحات:19
محتویات
سیاست خارجی: مبانی نظری
محیط سیاست خارجی از دیدگاه روانشناختی
غدم قطعیت در سیاست خارجی
ساده سازی در تصمیم گیری سیاست خارجی
قدرت ملی و سیاست خارجی
متغیرهای موثر در سیاست خارجی
اشکال تصمیم در سیاست خارجی
نقش نقش
نیاز به شناسایی
رئیس جمهور
مشاوران سیاست خارجی
تناقض در اهداف سیاست خارجی
قسمتی از متن
سیاست خارجی: مبانی نظری
در حال حاضر، زمینه های مطرح در مطالعه روابط بین الملل، متعدد است، اما می توان آن را در حداقل سه گروه از انگاره ها[1] تقسیم بندی نمود که بنام کشور محور، چند محور و جهان محور خوانده شده است[2]. در سیاست خارجی مشابه چنین مدلی را می توان مطرح نمود که بنام انگاره های واقع گرایی، آرمان گرایی و جهانگرایی مشهور میباشند[3].
نظام جهانی، روابط مابین کشورها و همچنین ظهور بازیگران بین المللی بغیر از کشورها، به درجه ای رسیده است که نمی توان آن را با روابطی که تنها چند دهه پیش بوده است، مقایسه نمود. سیاست خارجی نیز به همین میزان اهمیت پیدا نموده و عواملی که سیاست خارجی را می سازند، بیشتر و با اهمیت تر گشته اند. کنش، واکنش و کنش متقابل میان کشورها به سطح بالایی رسیده است. در اولین سالهای هزاره سوم، دیگر بدون داشتن روابط با دیگر کشورها ادامه حیات برای هیچ واحد سیاسی امکان پذیر نیست.[4]
سیاست خارجی، اصولا در مورد فعالیت های یک کشور در محیط و شرایط خارجی است.[5] در همین ارتباط، سیاست خارجی می تواند یک استراتژی و یا برنامه ای از فعالیت ها تعریف گردد که توسط تصمیم گیران یک کشور در برابر کشورهای دیگر و یا نهاد های بین المللی انجام شده تا به اهدافی که بنام منافع ملی آن کشور خوانده میشود، برسند. سیاست خارجی همچنین پروسه ای شامل اهداف مشخص، عوامل معین خارجی وابسته به اهداف فوق الذکر، توانایی کشور در رسیدن به نتایج مطلوب، توسعه یک استراتژی سودمند، اجرای استراتژی، ارزیابی و کنترل آن می باشد.[6]
تصمیم گیری در سیاست خارجی عموما بنام کشور خوانده می شود. بعنوان مثال، گفته می شود که کشور الف اقدام به اعتراض به کشور ب نمود. در حالیکه همه می دانیم که کشور یک واژه انتزاعی است و نمی تواند تصمیم گیر باشد. در حقیقت سیاست خارجی، پروسه ایست از تصمیم گیری و افرادی که بنام تصمیم گیر مانند سایر امور کشور به نیابت از کشور و یا مردم تصمیم می گیرند.[7] بسیاری از ناظران الگوی دولت عامل تصمیم گیرنده را بطور مسلم بازیگرانی می دانند که سیستم بین المللی را تشکیل میدهند. این بدان معنی است که عمل در سیستم بین المللی عادتا به دولتها نسبت داده می شود. ولی این دولت ها مجموعه ای از کارکنان دولتی هستند که بجای جوامع ملی خود و بنا به وظیفه ای که برایشان این جوامع معین کرده اند عمل می کنند. بقول جیمز روزنا "این که می گوئیم آلمان این را می خواهد، یا فرانسه از آن احتراز می کند، این خطر وجود دارد که نسبت دادن مشخصات یک انسان به غیر انسان یا واحدهای تجریدی را بیش از حد لازم ساده کرده باشیم[8]". با این همه، او از این روش بعنوان یک اختصار لازم دفاع می کند.[9]
مورگنتا، پیشکسوت نظریه پردازان بعد از جنگ جهانی دوم در روابط بین الملل و سیاست خارجی است. او در کتاب خود روش منطقی و یا عقلایی را تائید کرده و می نویسد: "ما (تحلیلگر) خود را به جای سیاستمداری قرار می دهیم که بعضی از مسائل سیاست خارجی ملتی را باید تحت شرایطی حل نماید. و از خود می پرسیم، در چنین شرایطی چه راه های منطقی دیگری وجود دارد که یک سیاستمدار می تواند (با فرض اینکه همیشه رفتار منطقی داشته باشد) برای حل این مسئله انتخاب کند و کدامیک ازاین راه های منطقی را این سیاستمدار احتمالا انتخاب خواهد کرد."[10]
برای هر کشوری در سیاست خارجی، نوع کشوری که در مقابل برای ایجاد ارتباط برگزیده است، مهم می باشد. به نظر می رسد که در یک تقسیم بندی کلی، کشور روبرو می تواند در یکی از هفت گروه زیر باشد:
-دشمن ما
-متحد ما
-بی طرف
-تسلط طلب
-متحد وابسته به دشمن ما
-وابسته به کشور ما
-دست نشانده کشورما[11]
در اکثر اوقات تصمیم گیرندگان در سیاست خارجی پس از آنکه کشوری را در یکی از دستجات فوق الذکر جای دادند، از آن پس نوع تصمیم گیری و تعامل با آن کشور پیرو هنجارهای حاکم بر این دسته از کشورها می باشد.
تصمیم گیری در سیاست خارجی در محیطی انجام می شود که دارای عوامل متعدد است. می توان بصورت ساده این عوامل را به عوامل داخلی وخارجی تقسیم نمود، گرچه این کار نیز بلحاظ تعامل عوامل داخلی و خارجی به دقت نمی تواند انجام پذیرد[12].
از طرف دیگر رفتار انسانی در سالهای اخیر کشف شده است که ریشه در درون آدمی و مسائل ژنتیکی دارد. عوامل روانشناختی پیامدهای جدی بر روی رفتار انسانها بخصوص در نحوه تصمیم گیری بشر دارد. بنابراین محیط روانشناختی در سیاست خارجی از عواملی همچون ادراک، تصویر ذهنی، فرضیات و انتظارات تصمیم گیر از تعامل با جهان تشکیل می شود.[13]
تامدتی پیش تصور می گردید که سیاست خارجی امری حکومتی و دولتی است و افراد در طراحی و اجرای آن نقش تاثیرگذار ندارند، اما پس از توسعه علوم روانشناختی و بخصوص روانشناسی سیاسی اکنون دانشمندان بر این عقیده اند که افراد تصمیم گیر در سیاست خارجی نقش اساسی در این پروسه دارند. گرچه روشن است که کشورها بعنوان واحد های سیاسی همچنان مهمترین بازیگران صحنه بین المللی هستند، ولی در واقع این افراد عالی رتبه نظام های سیاسی هستند که از جانب کشورها تصمیم می گیرند[14].
رفتارشناسی معرفتی[15] به معنای آن است که انسان به محیط خود از طریق خودآگاهی که خود درک او از مسائل در پرتو دانایی قبلی اوست، به واکنش می پردازد.[16] معرفت و یا شناخت، به معنای پروسه ذهنی دانستن، یادگیری و درک امور است. بنابراین مطالعات مربوط به شناخت به موضوعاتی همچون تصویر ذهنی و راه هایی که این تصویر ساخته می شود، اصلاح می شود، عمل می کند و بر رفتار انسان تسلط دارد مربوط است.[17]
ارزشها عناصری هستند که بر روی کنش انسان تاثیر دارند. هرکسی سعی دارد که ارزشهای مورد قبول خود را به اهداف سیاسی مشخصی منتقل نماید و تصمیم گیران در سیاست خارجی نیز تلاش می نمایند تا ارزشها و تجربیات خود را در تصمیمات منعکس نمایند. و در همین زمان آنها تحت تاثیر تعداد بی شماری از عوامل محیط داخلی و خارجی هستند.[18]
روشن است که هر تصمیم گیر زمانی که اطلاعات جدیدی به او می رسد، سعی مینماید که این اطلاعات را با تئوری ها و ادراکات قبلی خود تطبیق دهد. نکته دیگر آنکه تصمیم گیران بدنبال درک آن چیزی هستند که آن را انتظار دارند.[19]
بخشی از نخبگان هر کشور در میدان تصمیم گیری در سیاست خارجی حضور دارند. شخصیت نخبگان، روشهای آنان، عقاید، ارزشها و دیگر تک ویژگیهای[20] آنان نیز در سیاست خارجی مورد توجه قرار گرفته است. در مطالعه ای که در مورد ارتباط مابین ارزشهای حاکم بر نخبگان و رفتار سیاست خارجی انجام گرفته است، جرالد هوپل 39 کشور را از میان 56 کشور که دارای حوادث بیشتر در سیاست خارجی خود بوده اند بر می گزیند. او سپس با استفاده از شیوه های ریاضی همچون تحلیل رگرسیون، چهار دسته از متغیرهایی در زمینه روانشناختی، اجتماعی، بین کشوری و جهانی را انتخاب نموده و همچنین کشورها را به چهار دسته غربی، بسته، بی ثبات و جهان سوم تقسیم می نماید. او سه متغیر وابسته نیز در سیاست خارجی کشورها بعنوان رفتار دیپلماتیک سازنده، منازعه غیر نظامی و استفاده از زور در نظر می گیرد. او نتیجه می گیرد که تمام متغیرهای در صحنه خارجی و داخلی، در سطح فردی، کشوری و بین المللی می باید در فهم سیاست خارجی در نظر گرفته شوند. او همچنین نتیجه می گیرد که عوامل فردی و روانشناختی قوی ترین محرک ها در سلسله مراتب تصمیم گیری در سیاست خارجی هستند، در حالیکه متن و محتوای تصمیم شاید این مقدار مهم نباشد. در کشورهای بسته و یا در حال توسعه نقش خصوصیات فردی در تصمیم گیری در سیاست خارجی مهمتر از کشورهای توسعه یافته است. او همچنین نوعی همگنی و تجانس مابین نخبگان سیاست خارجی در تمام کشورها می یابد.[21]
[1] Paradigms
[2] Rosenau, James N. & Mary Durfee; Thinking Theory Thoroughly-Coherent Approaches to an Incoherent World; Oxford: Westview Press, 1995.
[3] Sergunin, Alexander; "Russian Post-Communist Foreign Policy Thinking at the Cross-Roads: Changing Paradigms"; Journal of International Relations and Department; Vol. 3, No. 3, Sep. 2000, P. 34.
[4] Baharcicek, Abdulghadir; "Psychological Environment of Foreign Policy Making"; Turkish Foreign Policy Quarterly; Vol. 26, November 2001, Pp. 1-6.
[5] Holsti, K. J.; International Politics: A Framework for Analysis; New Jersey: Prentice-Hall International, 1982.
[6] Jack C. Plano & Roy Olton, The International Relations Dictionary, Forth Edition, New York: Longman, 1988.
[7] Frankle, Joseph; National Interest; New York: Pall Mall Press, 1970.
[8] Rosenau, James (ed); International Politics and Foreign Policy, Glencoe, Ill., 1961. P. 78.
[9] آلیسون (1364)، ص. 62.
[10] Morgenthau, Hans; Politics Among Nations; 4th edition, New York: 1970, P. 185.
[11] Cottam, Martha L.; Foreign Policy Decision Making: The Influence of Cognition; Boulder: Westview Press, 1986, P. 50.
[12] Allen, David; "The Context of Foreign Policy Systems: The Contemporary International Environment"; Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 60-83.
[13] Farrands, Christopher, "The Context of Foreign Policy Systems: Environment and Structure", Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 84-108.
[14] Plano (1998), P. 89.
[15] Cognitive Behaviorism
[16] Frankel, Joseph, "Towards a Decision Making Model in Foreign Policy"; Political Studies, Vol. 7, No. 1, 1959, Pp. 1-11.
[17] Vogler, John; Perspectives on the Foreign Policy Systems: Psychological Approaches", Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 135-162.
[18] Bilton, Tony, Kevin Bonnet; Introductory Sociology; Second Edition London: McMillan, 1987.
[19] Jervis, Robert, "Hypotheses on Misperception", World Politics, Vol. 20, No. 3, pp. 454-479.
[20] Idiosyncratic Characteristics
[21] Hopple, Gerald W.; Political Psychology and Biopolitics: Assessing and Predicting Elite Behavior in Foreign Policy Crises; Boulder: Westview Press, 1980, Pp. 117-157.
لینک پرداخت و دانلود پایین مطلب فرمت فایل : word تعداد صفحه : 28
معرفی و ارزیابی معیارهای بانک مرکزی در راستای اجرای سیاست های پولی مستقل
در طول دهه های 70 و80 میلادی ، تغییرات مهمی در عملکرد سیاست پولی به وجود آمد . برای دستیابی مؤثر و کارا به اهداف ، یک دلیل عمده ای برای چنین تغییراتی ، لزوماً طرح عواملی مانند اعتبار ( credibility ) و شفافیت برای دستیابی مؤثر و کارا به اهداف سیاست گذاری بوده و در این راستا ، استقلال بانک های مرکزی در اتخاذ سیاست های پولی نیز افزایش یافته است .
در دهة 90 میلادی ، شیلی ، زلاندنو و آرژانتین در قوانین پولی و بانکی خود تجدید نظر کردند در زلاند نو به دنبال اصلاحات مالی ( Finacial Refurm ) میزان استقلال بانک مرکزی افزایش یافته و در مجارستان نیز تغییرات قانونی به افزایش استقلال بانک مرکزی افزایش یافته و در مجارستان نیز تغییرات قانونی به افزایش استقلال بانک مرکزی منجر گردید .
این پدیده در کشورهای برزیل ، استرالیا و ایتالیا نیز مشاهده می شود . بدنبال وقوع این تغییرات سئوال هایی دربارة نحوة برقراری ارتباط مناسب میان دولت و بانک مرکزی مطرح گردید . پس از آن ابزارهای سیاست پولی از نوع مستقیم به نوع غیر مستقیم تغییر یافت و امتیازات بانک های مرکزی در استفاده از ابزار های غیر مستقیم بیشتر شد .
وجود بازارهای پیشرفته مالی به استفاده بهینه از ابزارهای فوق منجر شد و کلیه عوامل مورد بحث و مستقل شدن بسیاری از بانک های مرکزی انجامید . در بخش اول گزارش حاضر ، پس از ذکر مباحث نظری در زمینة استقلال بانک مرکزی ، تجربه برخی کشورها در این زمینه ارائه خواهد شد . جهت ارزیابی استقلال بانک مرکزی ، تجربه برخی کشورها در این
روانشناسی سیاسی از جمله رشتههای میان رشتهای بوده که در دوران کنونی وارد مباحث سیاسی ـ اجتماعی شدهاست؛ و به بررسی و تحقیق در رفتار سیاست مداران نیز نسبت داده میشود؛ و یک نوع از سیاست شناسی میباشد. روانشاسی سیاسی را میتوان به طور کل اینگونه تعریف کرد: شناخت و دانش اصول سیاست و تحقیق و جستجوی آنها (تقریباً شبیه به اقتصاد سیاسی). روانشناسی سیاسی شکلی از سیاست است که به رفتارها و اخلاقیات و روان سیاست مربوط است و میتوان گفت که به شناخت باورهای سیاسی مربوط است. این نوع روانشناسی را هم میتوان در رشتهٔ روانشناسی زیر شاخه کرد و هم در شناخت سیاست.[نیازمند منبع]
روانشناسی سیاسی دانشی میان رشتهای شناخته میشود که به بررسی رفتار انسان در عرصه سیاست و عملکردهای سیاسی میپردازد. در واقع روانشناسی سیاسی به چرایی رفتارها در مناسبات و تصمیمات سیاسی پراخته و عمل انجام شده را توصیف و علت یابی میکند. از این روی است که در آن از مفاهیمی چون جامعه پذیری سیاسی یاد میشود.[
بحث روانشناسی از اوایل قرن بیستم تا کنون و با شروع شناخت و بحث در مورد ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه از طرف زیگمنود فروید در زندگی روزمره بخصوص در چنده ده اخیر نقش بسزایی پیداکرده است .
روانشناسی کلمه ای است که ریشه آن به زبان یونانی) ( pyschoبرمیگردد و به معنی شناخت روح و روان میباشد. تاریخ شناخت آن به زمان های بسیار قدیم برمیگردد یعنی به زمان اساطیر یونان و علم الاشیا و هنر شناسی که با فیلسوفانی نظیر افلاطون وارسطو تاریخ تمدن و روان شناسی نقطه اغاز خود را یافت. امروزه روانشناسی کلیه امور زندگی را مورد بررسی وتعلیل قرار میدهد.
روانشناسی بعنوان یک رشته (تحصیلی ) مستقل از سال 1875 تاسیس گردید. هدف آن شناخت و درک از این موضوع میباشد که انسان چگونه زندگی خود را در چهار چوب روابط اجتماعی و در اجتماع تجربه کرده و سازمان دهی میکند. رشته روانشناسی از مجموعه روشهای علمی علوم انسانی و طبیعی تحقق پیدا میکند. به عبارتی روانشناسی وظیفه خود میداند آگاهی و دانش عملی جهت روند بهبود روش زندگی فردی و اجتماعی در انسان ، گروه های اجتماعی، نهادها و سازمان ها و سیاست را تکامل و ارائه دهد.
روانشناسی رابطی برای انسانها میباشد که بتوانند: ( مراجعه به سایت
bdp-verband.org)
1- همدیگر را بهتر درک کرده و ارتباط سالم با هم برقرارکنند.
2- زندگی موثر و با انگیزه ایجاد کنند
3- سالم وبا طراوت زندگی کرده واز استرس های مضرپرهیز کنند.
4- توانایی های فردی خود را در زندگی فردی وشغلی بهتر پرورش دهند.
5- بر ترس چیره و تجربه های بد زندگی(مانند مرگ ونظایرآن) را پذیرا شده واز آنها صدمه نبینند.
6- به زندگی روزمره مسلط شوند .
ادغام روانشناسی با سایررشته ها و کمک گرفتن از این رشته برای آنها امری اجتناب نا پذیر گردیده است و اغلب بحث از روانشناسی جامعه ، روانشناسی سیاسی، روانشناسی اقتصادی، روانشناسی بازاریابی، روانشناسی ورزش و .... میباشد.
شاید یک شنونده در وحله اول از خود بپرسد ، روانشناسی چه ارتباطی با ورزش ، سیاست ، اقتصاد ویا سایر موارد (رشته ها) دارد. این مقاله به این موضوع پرداخته و سعی بر این دارد رابطه روانشناسی بر جامعه و سایر رشته ها الالخصوص به تعریف و بررسی روانشناسی سیاسی بپردازد.
روانشناسی سیاسی از طرفی ارتباط بین قدرت و حکومت و از طرف دیگر ارتباط ا شخاص با احساسات وتصوراتشان از ملل دیگر، گروه ها وموضوعات مختلف دیگر را در رابطه با سیاست و جامعه بررسی وتحلیل میکند. یعنی تحلیل و بررسی سوژه هایی مانند ملی گرایی ، تنفر، جنگ طلبی ، بررسی و دلایل خشونت گرایی بیشتر مردها نسبت به زنان و یا دلایل حمایت ویا ضدییت با یک سیستم ویا سیاست و سایر تم های سیاسی از مواردی هستند که مورد توجه روانشناسی سیاسی میباشد.
امروزه در اکثر کشورهای غربی مشاوران زیادی در کنار سیاستمداران و مقامات علی رتبه کشورها(رئیس جمهور، نخست وزیر ، سناتورها و وزرا) مشغول به فعالیت میباشند، که یکی از آن مشاوران روانشناسان سیاسی میباشند.
نقش و مسئولیت مشاوران برقرار کردن پلی بین سیاستمداران و رای دهندگان و در نهایت توجیح سیاست گذاری و عملکرد مسئولین میباشد. بعنوان مثال
الف : در انتخابات با چه موضوعاتی رای مردم را برای خود جلب کنند و آنها را به پای صندوق های رای بیاورند.
ب : طراحی پلاکارتها و تمهای انتخاباتی –
ج: سیاستها و رفورمهای دولت را در مواردی نظیر سلامتی، بیکاری ویا
بازنشستگی ویا اضافه کردن ویا تحلیل دادن قیمتها و سایر موارد برای مردم و رای دهندکان توجیح و یا به عبارتی به آنها تحمیل کنند . اینها و موارد دیگر مانند تشریح و تحلیل و نقل موارد اجتماعی سیاسی مانند نژادپرستی وضدیت با خارجیها، دلایل شرکت ویا تحریم انتخابات ، خشونت و خلافهای اجتماعی و دلایل بیکاری و تحلیل بازار بورس و سهام و موارد مشابه از وظایف مشاوران ازجمله مشاوران سیاسی میباشد.
در واقع روانشناسی سیاسی وسیله ای است که میخواهد کمک کننده در حل مسائل سیاسی جامعه و پلی بین مردم و سیاست گذاران باشد.
البته سوالی مطرح میگردد که روانشناسی سیاسی تا چه حد از عهده این مسئولیت بزرگ بر می آید و کجا از آن سواستفاده میگردد و به نظر میرسد در موارد زیادی این رشته به ابزار حکومتی برای تو جیح سیاست های غیر منطقی دولتمردان درجهان غرب، بخصوص کشورگشایهای سالهای اخیر امریکا، تبدیل گردیده است . بله اشغال افغانستان ویا لشگرکشی امریکا به عراق به بهانه جریان 11 سپتامبر وبهانه بمب های اتمی عراق و ارتباط آن با ترویسم جهت توجیح کردن مردم امریکا و جهانیان بود. در واقع پشت پرده پنهان کردن مسائل اجتماع امریکا و مسائل اقتصادی مطرح بود که به کمک روانشناسان سیاسی دلایل واحی برای این سسیاست خشن اکریکا مطرح گردید. در اینجا از احساسات ناخوداگاه انسان مانند ترس و اضطراب سو استفاده شده و آنرا بهانه ای برای درست جلوه دادن سیاست خشونگرا دولت بوش قرار دادند.
در ارتباط به همین موضوع یک گروه از محققان آلمانی در مقاله ایی با عنوان عواقب 11 سپتامبر بررسیی کرده اند که به نقل آن میپردازم .
در بحث عواقب 11 سپتامبر بیشتر به ُبعد از دید کارشناسان اقتصادی برخورد شد. یعنی تاثیر آن برصنعت توریسم، بر شرکت های هواپیمایی، برهتل ها و مهمانسراها که ضررهای زیادی را دیدند: بطوری که بعضی از شرکتهای هواپیمایی ورشکسته وتعطیل گردیدند، مانند سویس ایر. سایر شرکت ها تا 20% تحلیل رفتند. پیش رزرو هتل ها در شهرهای بزرگ تا مدتی دیگر انجام نمیگرفت ورستورانها بیکارماندند که همه اینها بر اقتصاد کشوری های غربی صدمه زیادی وارد کرد از جمله بیکاری بیشتر. کارشناسان روانشناس سیاسی آلمانی به بعد فرهنگی و بین فرهنگی ملل محتلف اشاره کرده و معتقدند که کمتر شدن سفرهای بین مردم کشور های مختلف باعث دوری گذیری و عدم شناخت از همدیگر و در نتیجه عدم تفاهم بین الملل میگردد. چراکه با سفرهای بین کشوری مردم قادر هستند شخصا تصویری از فرهنگ و مردم دیگر کشور ها برای خود ایجاد کنندو نظریه های کلیشه ای مانند اینکه ایا کشورهای عربی و مسلمان برای غرب خطر آفرین هستند یا خیر دیگر به این صورت مفهوم نداشته واینگونه ضدیتهاوپیش داوریها ازقبل بوجود نمی آیند. در بررسیهای به عمل آمده در این نظرسنجی دلایل کمتر سفرکردن به کشور امریکا وکشورهای عربی مورد بررسی قرامیگیرد که بر عکس فرضیه اولیه که به دلیل تروریسم و ترس از پروازکردن عامل این تحلیل است شرکت کنندکان این دلیل را رد کرده و به عوامل سیاسی به عنوان دلیل خود اشاره میکنند. از نتایج قابل توجه این نظر سنجی شاید بتوان به این موضوع اشاره کرد که در بین مشارکت کنندگان افرادی که به کشور امریکا سفر کرده بودند نسبت به این کشور در کلیه موضوعات مورد سوال(در رابطه با دمکراتی و تمدن) به غیر از یک مورد نظرمثبت داشتند وآن مورد این بوده که ا ین افراد مردم امریکا را سطحی و بی فرهنگ میدانستند. ولی برعکس اشخاصی که به کشورهای عربی و مسلمان سفر کرده بودند به این کشورها به عنوان یک عامل خطر و تهدید نگاه میکردند. اگرچه افرادی که به این کشورها سفر نکرده بودند معتقد بودند که در این کشورها به حقوق زنان برخورد درست نمیشود ولی درحین حال نظر داشتند که از اسلام چیزهای زیادی را میتوان یاد گرفت. در مورد اول دلیل تشابه فرهنگی میتواند عاملی باشد که نظردهندکان نظر مساعد خود را اعلام نموده و عکس آن در مورد دوم صادق است.
مسلما انتخاب مجدد بوش و نظرات اخیر وی در رابطه با صلح و جنگ یا به قول او "مخالفان امریکا" یکی دیگر از سو ژه های داغ برای روانشناسان سیاسی منتقد میباشد که مورد توجه قرار گرفته است و از هم اکنون صدای مخالفت با سیاستهای جنگ طلبانه بوش از اروپا وامریکا و اسیا به گوش میرسد.
در کنار ین اعتراضات باید به روشهای مختلف لوازم ارتباط جمعی و نقش آنها در تاثیر گذاری به نظریات مردم اشاره کرد. تجربه نشان داده که معمولا جراید راستگرای غرب و بخصوص فرستنده های تلویزیونی هر زمان که ابهامات واحی دول اروپایی وامریکا د ر ارتباط با اتهاماتی به کشور های دیگر مطرح گردیده سعی بر این شده که با نمایش فیلم ساخته شده در آن کشورهای غربی ویا برنامه های مشابه ارتباطی بین موضوع مورد بحث و کشور مورد اتهام قرار گرفته برقرار کرده و بدین وسیله شروع به جو سازی واماده سازی ذهن ملت امریکا برای اقدامات بعدی به عمل آید.
باتوجه به معادلات و مولفههای مدرن امروزسیاست، جایگاه و منزلت «روانشناسی» روز به روز نقش خود را آشکارتر کرده است. «روانشناسی» که در معنای لغوی با روح و روان آدمی کار دارد، مسلما به طور سیستماتیک بخش گستردهای ازحوزه سیاست را فرا گرفته ونقش بی بدلیلش به وفوراهمیت پیدا کرده است. کسانی به عنوان سیاستمدار محبوب جامعه میشوند و با اقبال وسیع مردم روبه رو هستند که از لحاظ «روانشناسی» شخصیت اثر گذاری داشته باشند. در مرحله اول؛ سیاستمدارانی در بین مردم نفوذ قابل توجهی دارند که از لحاظ گفتاری از ادبیات ممتازی برخوردار باشند، نوع گفتارشان فصیح و بلاغت کلامشان با شیوایی همراه باشد، واژگان را در سر جای خودشان قرار دهند و لحن کلامشان تاثیرگذار است، در ارتباطتشان تعامل معناداری برقرار کنند، نوع نگرش و جهانبینیشان بر اصول روانشناسی پایهگذاری شده باشد. روانشناسی و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند، هر فردی که در حوزه سیاست فعالیت میکند باید از دریچه روانشناسی قضایای سیاسی را نگاه کند واز لحاظ روحی و روانی از وضعیت سالمی برخوردار باشد و از طرف دیگر فرد سیاسی باید با تیزبینی وبه صورت هوشمندانه نکات روانشناسی را تحلیل کند، فرد سیاستمدار زمانی که بر گفتار و اعمالش کنترل مناسبی داشته باشد، موفقیتش چشمگیر است. از دلایل اصلی موفقیت بعضی از چهرهها در مقابل ناملایمات سیاسی؛ رعایت نمودن «مولفههای روانشناسی» مثل کنترل خشم، مقابله به مثل نکردن، صبر توام با راه حل منطقی، غلبه براحساس و اضطراب، خوشبینی، آماده کردن روح و روانش در مقابل انتقادهای تند، فضای مثبت اندیشی بر خود و همفکرانش، امواج امید و نشاط در جامعه، دعوت به صلح و آرامش، عدم موضعگیری غیرمنطقی، تجربه اندوزیشان، سکوت عقلانی، تولید ایدهها و برنامهها برای برون رفت از مشکلاتشان. از جمله مطالب بسیار مهم در حوزه روانشناسی وسیاست؛ دنبال کردن پاسخگویی به گرایشهای سیاسی، نحوه شکلگیری و تغییر تفکرات سیاسی، در این زمینه «روانشناسی» به سیاستمدار فرصت میدهد که بهترین تصمیمات منطقی را بگیرد و در مراحل سخت و دشوار فضای سنجیده ای اتخاذ کند و با کمترین هزینه بهترین خروجیها را کسب نماید، در این زمینه عملکرد بعضی از سیاستمدارن روز به روز نقش پررنگ «روانشناسی» را برای سیاست مشخص کرده است. وقتی «روانشناسی» و سیاست به طور عملیاتی و به تمام معنا در یک راستا حرکت کنند، فضای سیاسی موجب نشاط، تحرک، پویایی و حول اخلاق محوری متمرکز میشود، به نظر نگارنده این روانشناسی است که از یک فرد که قصد ورود به عرصه سیاست دارد، سیاستمدار توانمندی میسازد. به طورطبیعی سیاستمداران بر حسب کلید واژههای روانشناسی همچون ایدهها، انگیزهها، باورها، مسائل پیرامون محیطی، اعمال ناخودآگاه، انگیزشهای فردی، الگوها و سرمشقگیری از بزرگان، حس مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی،عزت نفس، خود پندارههای قوی، اعتمادبه نفس، عدم خودشیفتگی،دوری گزیدن از تفکرات خود کامگی، توانمندساز خویشاند.
*مدرس دانشگاه
سیاست های زنانه در زندگی (آداب همسرداری)
بهعبارتی میتوان گفت:مردها دوبار تربیت میشوند؛ یکبار توسط والدینشان، بطوری که بتوانند فرزند خوبی برای آنها باشند و بار دوم توسط همسرشان بهنحوی که بتوانند شوهر خوبی برای همسرشان باشند، اما اگر در این راستا قدمی برداشته نشود، تحولی صورت نخواهد گرفت. در اینجا میخواهیم بخشی از شگردهای همسرداری یا اصطلاحاً سیاستهای زنانه را در جهت ارتقاء استقامت پایههای یک زندگی مشترک، در محور روابط همسران، از نظر بگذرانیم.
بنابراین این مطلب را صرفاً زنانی بخوانند که میخواهند بدانند «چگونه میتوان شوهر خود را به مهری مستمر و عمیق آلوده گرداند؟!»
سیاست های زنانه در زندگی (رازهای موفقیت در زندگی)
*سعی کنید در طول زندگی، برای شوهرتان همسری کنید، هیچ لزومی ندارد برایش مادری کنید!
* همسرتان را به عنوان یک مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خود را افزایش دهید.
* همسر خود را به چشم یک شیء مسۆول ننگرید. بلکه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید. – جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را که باعث تمایز او از سایرین می شود مورد توجه و تحسین قرار دهید.
* برای این که همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی در زندگی خود میکارید.
* وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
* به طور مداوم از شوهرتان انتقاد نکنید زیرا انتقاد پیاپی باعث میشود که شوهرتان از شما فاصله بگیرد.
* او را به درک نکردن، عدم صمیمیت و بیاحساس بودن متهم نکنید. زیرا او درک کردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه مردانه نشان میدهد.
* به یاد داشته باشید معمولاً مردها آنگونه که شما به آنها مینگرید، بهخود نمینگرد.
* نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمیافتد مگر این که همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سۆال کرده و دیدگاههای واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان میدهد بدون انتقاد و جبههگیری بپذیرید.
* گاهی گفتگوی متعادل میتواند قفلهایی که بر زندگی عاطفی همسرتان زده شده، باز کند. گفتنیها را بگویید، امّا بهموقع! منتظر نمانید به این امید که شاید روزی خودش متوجه شود.در صورت مطلع شدن از رفتار یا تصمیمی از جانب شوهرتان که برای شما خوشایند نیست، هرگز کاری نکنید که در دفعات بعدی، طوری رفتار کند که تا جایی که ممکن است شما مطلع نشوید. (اعتماد او را نسبت به ظرفیت خود نکاهید!)
* زمانی که همسرتان با شما صحبت میکند به دقت به حرفهای او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفتههای او عدم علاقهء شما را نشان میدهد. – صادق باشید، چون تنها در این صورت است که حق دارید از همسرتان توقع رفتار و گفتار صادقانه داشته باشید.همزمان با رعایت اصل صداقت، بدانید هیچ لزومی ندارد هر مطلبی، با هر مضمونی بازگو شود!
* هیچ وقت از کارهایی که همسرتان برای جلب محبت شما انجام میدهد انتقاد نکنید برای مثال وقتی او به شما محبت میکند، آن را بیش از اندازه لوس ندانید او به شیوهء خود ابراز محبت میکند.
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 1
ـ فصل اول
سیری در تاریخ؛ آرماگدونگراها کیستند و چه میگویند 4
انحراف در مسیحیت و بازگشت به آموزههای یهود 11
پیوریتنها و نفوذ یهودیت در امریکا 18
شکلگیری جریان مسیحیت صهیونیستی در امریکا 23
آرماگدون چیست؟ 26
منابع فصل اول 40
ـ فصل دوم
خاستگاههای قدرت یهودیان در امریکا 44
خاستگاه اول: ویژگیهای جامعه یهود 46
خاستگاه دوم: لابی یهودیان 52
خاستگاه سوم: حضور در قوای مقننه و مجریه امریکا 57
خاستگاه چهارم: رسانهها 62
تلویزیون و رادیوی امریکا و نفوذ یهودیان 63
مطبوعات امریکا و نفوذ یهودیان 65
سینمای جهان و نفوذ یهودیان 69
منابع فصل دوم 84
ـ فصل سوم
تاثیر آرماگدونگرایی بر سیاست خارجی امریکا 87
دلایل استراتژیک حمایت امریکا از اسرائیل 90
بررسی تاریخی روابط آمریکا و اسرائیل 91
دوران جرج بوش پسر، 11 سپتامبر و رابطه با اسرائیل 102
آینده روابط امریکا و اسرائیل 109
خوب در مقابل شیطان 114
جنگ عراق و ایده آرماگدون 118
منابع فصل سوم 122
ـ فصل چهارم
تاثر آموزههای دینی مسیحیان صهیونیست بر جریان نظریهپردازی در دانشگاهها 124
آراء فرانسیس فوکویاما 127
فوکویاما و تعبیر اسلام فاشیستی 131
آراء ساموئل هانتینگتون 136
برخورد تمدنها و ساموئل هانتینگتون 141
منابع فصل چهارم 146
نتیجهگیری 147