مشخصات فایل
عنوان: ماهیت روانشناسی
قالب بندی: word
تعداد صفحات:26
محتویات
ماهیت روانشناسی
رویکرد هایی به روانشناسی
رویکرد عصبی – زیستی
رویکرد رفتاری
رویکرد شناختی
رویکرد روانکاوی
رویکرد پدیدار شناختی
کاربرد رویکرد های گوناگون
تعریف روانشناسی
تاریخچه روانشناسی
رابطه روانشناسی با سایر علوم
فواید روانشناسی
بررسی و مراقبت روانی
و . . .
قسمتی از مقاله
فصل اول ماهیت روانشناسی
روانشناسی تقریباً با همه ی جنبه های زندگی ما ارتباط دارد. به همان اندازه که جامعه پیچیده شده روانشناسی هم به صورت روز افزونی نقش مهمتری در حل مسائل آدمی بازی کرده است . روانشناسان با انواع بسیاری از رفتارها سروکار دارند که برخی از آنها از اهمیت گسترده ای برخوردار ند :
کدام شیوه های فرزند پروری به شادکامی وکارآمدی در دوره ی بزرگسالی می انجامد ؟ چگونه می توان از پیدایش بیماریهای روانی پیشگیری کرد ؟ برای ریشه کن کردن پیش داوری نژادی چه می توان کرد ؟ کدام شرایط خانوادگی و اجتماعی مشوق پرخاشگری ، از خود بیگانگی و بزهکاری است ؟ چگونه می توان به یک بیمار درمان ناپذیر کمک کرد که با آرامش خاطر بمیرد ؟روان درمانی تا چه اندازه در درمان الکلیسم مؤثر است ؟ آیا می توان با استفاده از داروهایی که موجب تسهیل انتقال عصبی می شوند حافظه را بهتر کرد ؟
روانشناسان با مطالعه این مسایل و مسایل فراوان دیگر سروکار دارند .
روانشناسی درعین حال از طریق اثری که درقوانین وسیاست دولت دارد بر زندگی ما اثر می گذارد . قوانین مربوط به تبعیض نژادی مجازات ها ، هرزه نگاری ، رفتارجنسی وشرایطی که در آن فرد مسئول اعمال خودشناخته می شود همه از نظریه ها و پژوهش های روانشناختی اثر می پذیرند .
با توجه به این که روانشناسی درتمام وجوه زندگی ما اثر می گذارد شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص دراین رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیت های بنیادی وروشهای بررسی آن داشته باشند .
یک درس مقدماتی در روانشناسی می تواند شما را درک رفتار دیگران و بصیرت در نگرش ها و واکنش های خودتان یاری دهد وعلاوه برآن شما را آماده کند تا ادعاهایی را که به نام روانشناسی عنوان می شود ارزیابی کنید .
روانشناسی نسبت به سایر رشته ها ی علوم دانش جوانی است . در سال های اخیر شاهد فوران سیل آسای پژوهش در این علوم بوده ایم . درنتیجه مفاهیم ونظریه های این علم دائماً درحال تغییر و تحول است . به همین علت هم ارائه ی تعریف دقیقی ازروانشناسی کار دشواری است روانشناسان بیش از هر چیز علاقه دارند بدانند که چرا مردم به گونه ای که می بینیم رفتار می کنند . با این حال شیوه های مختلفی برای تبیین اعمال آدمی وجود دارد . پیش از آنکه تعریفی از روانشناسی ارائه دهیم بهتر است نخست به گونه های مختلفی از رویکرد به پدیده های روانشناختی بپردازیم .
رویکرد هایی به روانشناسی
هر عملی را که ازیک فرد سر می زند می توان از چند دیدگاه گوناگون تبیین کرد . مثلاً فرض کنید از خیابان رد می شوید . این عمل را می توان به عنوان شلیک عصب هایی توصیف کرد که موجب فعال شدن عضلانی یم شوند که شما را از این سوی خیابان به سوی دیگرآن می رسانند ، اما همین عمل را می توان بدون کوچکترین اشاره ای به رویداد های داخل بدن توصیف کرد : چراغ سبز یک محرک است و پاسخ شما به آن عبور کردن از خیابان است . عمل شما رامی توان برحسب قصد وهدف آن نیز تبیین کرد . شما نقشه ی ملاقات با یکی از دوستان را درذهن خود طرح کرده اید وعبور از خیابان یکی از اعمال بسیاری است که انجام آن برای اجرای این نقشه ضرورت دارد .
همان طورکه این عمل ساده ی عبوراز خیابان به شیوه های گوناگون قابل توصیف است ، در روانشناسی نیز به رویکرد های گوناگونی برمی خوریم . در این مورد از رویکرد های بسیاری می توان یاد کرد . اما پنج رویکردی که دراینجا عرضه می شود می توانند ما رابا مفاهیم عمده ی روانشناسی نوین آشنا سازند .
باید توجه داشت که این رویکرد های گوناگون مانعة الجمع نبوده ، بلکه درهر یک از آنها جنبه های گوناگونی از یک مسئله پیچیده مورد توجه قرار گرفته است .
درمطالعه ی روانشناسی رویکرد « درست » یا « نادرست » وجود ندارد بسیاری از روانشناسان از یک نظرگاه التقاطی پیروی می کنند و در تبیین پدیده های روانشناختی آمیزه ای از چندین رویکرد را به کار می برند .
رویکرد عصبی – زیستی
دریکی از رویکردها در زمینه مطالعه ی آدمیان سعی می شود که رفتار به رویدادهایی که در داخل بدن و به ویژه در مغز و دستگاه عصبی صورت می گیرد ارتباط داده می شود .
این رویکرد در پی آن است که آ« دسته از فرآیندهای عصبی – زیستی را که زیر بنای رفتار و رویدادهای ذهنی است ، مشخص سازد . مثلاً روانشناسی که سرگرم بررسی یادگیری از دیدگاه عصبی – زیستی است به تغییراتی توجه دارد که درنتیجه یادگیری یک مهارت تازه در دستگاه عصبی روی می دهد .
ادراک را می توان با ثبت فعالیت یاخته های عصبی مغز به هنگام ارائه محرک های مختلف مطالعه کرد . کشفیات اخیر نشان می دهد که رابطه ی نزدیکی بین فعالیت مغز و رفتار و تجربه وجود دارد . با تحریک برقی خفیف نواحی معینی از قسمت های عمقی مغز می توان در حیوانات واکنش های هیجانی از قبیل ترس و خشم ایجاد کرد ، یا تحریک برقی نواحی خاصی از مغز آدمی موجب به وجود آمدن احساس لذت و درد وحتی خاطره های روشنی ازرویدادهای گذشته می شود .
به علت پیچیدگیهای مغز وبا توجه به این واقعیت که برای مطالعات لازم به ندرت می توان به مغز زنده ی آدمی دسترسی یافت ، دانش ما درباره ی کارکردهای عصبی بسیار اندک است . از سویی نیز هرگاه تصویر روانشناختی ما از آدمی به تمامی متکی برعصب – زیست شناختی باشد چنین تصویری به غایت نارسا خواهد بود . به همین دلیل است که برای مطالعه پدیده های روانشناختی ازروش های دیگری نیز استفاده می شود . در اغلب موارد عملی تر آنست که به بررسی شرایط پیشایند پی آمد های آن بپردازیم . بی آنکه خود را باآنچه دردرون جاندار می گذرد درگیر کنیم .
رویکرد رفتاری
آدمی صبحانه می خورد ، دوچرخه سواری می کند ، حرف می زند ، سرخ می شود ، می خندد و گریه می کند . همه ی اینها شکل هایی از رفتار هستند . یعنی آن دسته از فعالیت های جاندار هستند که می توان آنها را مورد مشاهد ه قرار داد . دررویکرد رفتاری ، روانشناس از طریق مشاهده ی رفتار است که به مطالعه افراد می پردازد نه از راه بررسی اعمال درونی آنها . این نظر که موضوع روانشناسی باید منحصر به مطالعه ی رفتار باشد نخستین باردراوایل قرن بیستم توسط روانشناس آمریکایی ، جی . بی . واتسون ارائه شد . تا آن زمان روانشناسی به عنوان دانش بررسی تجارب ذهنی تعریف می شد و بخش عمده ی داده های آن خودنگری هایی بود که ازطریق درون نگری به دست می آمد .
واتسون احساس کرد که درون نگری دیدگاه ناسودمندی است و این نظر را پیش کشید که اگر قرار باشد روانشناسی به صورت یک علم درآید ، داده های آن باید قابل مشاهده و قابل اندازه گیری باشد . فقط خود شما می توانید درباره ی ادراک ها واحساس های خود به درون نگری بپردازید ، اما دیگران هستند که می توانند رفتار شما را مورد مشاهده قرار دهند .
واتسون معتقد بود که تنها ازطریق مطالعه آنچه افراد انجام می دهند یعنی مطالعه ی رفتار افراد می توان یک علم عینی روانشناسی به وجود آورد .
رفتار گرایی ، به عنوانی که نظریه گاه واتسون به خود اختصاص داد، مسیر روانشناسی را درطی نیمه اول قرن بیستم شکل گیری کرد خلف آن یعنی روانشناسی محرک – پاسخ . هنوز هم به ویژه درسایه ی پژوهش های ب- اف – اسکینر روانشناس دانشگاه هاروارد از نفوذ فراوانی برخوردار است .
در روانشناسی محرک – پاسخ بررسی می شود که چه محرک هایی پاسخ های رفتاری را فرا می خواند ، چه پاداش ها و چه تنبیه هایی این پاسخ ها را پایدار می کند و چگونه می توان رفتار را با تغییر الگو پاداش و تنبیه تغییر داد .
روانشناسی محرک - پاسخ به آنچه درون جاندار می گذرد کاری ندارد و به همین دلیل هم گاهی آن را رویکرد « جعبه سیاه » نامیده اند ، به این معنا که به فعالیت های دستگاه عصبی که دردرون این « جعبه » درجریان است بی اعتنا می ماند و آنها را نادیده می گیرد .
روانشناسان S-R معتقدند که دانش روانشناسی را می توان منحصراً برپایه درون داده و برون دادهای این جعبه بنا نهاد . بدون آنکه دربند این باشیم که در داخل جعبه چه اتفاقی می افتد . بنابراین برای پرورش نظریه ای درزمینه ی یادگیری می توان به این مشاهده دست زد که رفتار آموخته شده چگونه تحت تأثیر شرایط محیط تغییر می کند ، به این معنا که مثلاً چه الگوهایی از پاداش وتنبیه به سریعترین یادگیری که با کمترین خطا همراه است منجر می شود .
چنین نظریه ای برای آنکه نظریه ی سودمندی باشد نیازی به مشخص کردن این امرندارد که یاد گیری چه تغییراتی دردستگاه عصبی به وجود می آورد .
روانشناسان محرک – پاسخ به طورکلی به مطالعه ی فرایند های ذهنی که میانجی محرک ها و پاسخ ها هستند علاقه ای نشان نمی دهند . امروزه کمتر روانشناسی رامی توان سراغ داشت که خود را رفتارگرای ناب بنامد با این وجود بسیاری از تحولات نوین ازکار رفتارگرایان سرزده است .
رویکرد شناختی
روانشناسان شناختی معتقدند که آدمی گیرنده ی نافعال محرک ها نیست بلکه ذهن او به صورت فعالی به پردازش اطلاعات دریافتی دست می زند و آن را به شکلها و مقولات
تازه ای تبدیل می کند .
شناخت ، به فرایند های ذهنی ادراک ، حافظه و خبر پردازی اطلاق می شود که شخص به کمک آن ها دانش می اندوزد ، مسئله حل می کند یا برای آینده نقشه می ریزد .
روانشناسی شناختی بامطالعه علمی شناخت سروکار دارد وهدف آن اجرای آزمایش ها و پردازش نظریه هایی است که بتوانند نحوه سازمان بندی وکارکرد فرایندهای ذهنی را تبیین کنند. اما تبیین مستلزم آنست که نظریه بتواند پیش بینی هایی را درخصوص رویدادهای قابل مشاهده یعنی رفتار امکان پذیر سازد .
رویکرد شناختی در مطالعات روانشناسی تاحدودی به عنوان واکنشی در برابر محدودیت رویکرد R- S رشد کرد . تجسم اعمال آدمی صرفاً درقالب درون دادهای محرک و برون داده ی پاسخ ممکن است برای مطالعه شکل های ساده از رفتار کافی باشد اما این رویکرد بسیاری از حوزه های جالب توجه کارکرد آدمی را نادیده می گیرد .
آدمیان می توانند بیندیشند ، برنامه ریزی کنند ، بر اساس اطلاعاتی که به خاطر سپرده اند تصمیم بگیرند و ازمیان محرک هایی که توجه آنها را به خود جلب می کند به شیوه ی گزینشی دست به انتخاب بزنند .
رویکرد روانکاوی
پابه پای رشد رفتارنگری درآمریکا ، در اروپا نیز دیدگاه روانکاوی درباره رفتار آدمی توسط زیگموند فروید پرورش یافت . برخلاف مفاهیمی که درسطور گذشته بررسی شده ، مفاهیم روانکاوی نه بر مطالعات آزمایشی ، بلکه برمورد پژوهیهای فراوان بیماران روانی مبتنی است . مفاهیم روانکاوی تأثیر ژرفی در تفکرات روانشناختی داشته اند .
فرض بنیادی درنظریه فروید این است که قسمت عمده رفتار آدمی در فرایندهایی ریشه داردکه ناهوشیارند .
مقصود فروید ازفرایندهای ناهوشیار عبارت بود از افکار ، ترس ها وخواست هایی که شخص به آنها آگاهی ندارد ولی درهر حال بررفتار اثر می گذارند .
او معتقد بودکه بسیاری از تکانه هایی که در دوران کودکی بامنع یا تنبیه والدین و جامعه روبرو می شوند برخاسته از غریزه های فطری هستند . چون این تکانه ها به هنگام زادن در همه ما وجود دارند به همین جهت اثر فراگیری درما
و . . .
مشخصات فایل
عنوان: روش های تحقیق در روانشناسی
قالب بندی: word
تعداد صفحات: 30
محتویات
روش های تحقیق در روانشناسی
روش مشاهده طبیعی
روش بالینی (کلینیکی)
روش آزمایشی
گروه های گواه و آزمایشی
روش آماری
بستگی ها
بستگی های مثبت
بستگی های منفی
بستگی های غیر یکنواخت
تاریخچه زندگی به عنوان روش تحقیق
خلاصه فصل
قسمتی از مقاله
روش های تحقیق در روانشناسی:
دانش علمی زمانی مفهوم واقعی دارد که اطلاعات جمع آوری شده بر اساس روش های مخصوصی باشند و از جمیع جهات رعایت شرایط و قوانین علمی به عمل آید.
بنابراین روانشناسی نیز که به حق جزء علوم به شمار می رود دارای روش های تحقیق مخصوصی است که در این فصل به شرح و توصیف آنها می پردازیم. در ابتدا باید اشاره کنیم به واسطه وسیع بودن دامه روانشناسی روش های تحقیقات آن تحقیقات دقیق آزمایشگاهی – بررسی های اجتماعی- مطالعات بالینی و درمانی- تجسسات تربیتی و آماری و همچنین بسیاری از مسائل اجتماعی- تربیتی- پزشکی و نظائر آنها را دربر می گیرند.
علیرغم روش به کار رفته غایت نهایی محقق جمع آوری اطلاعات درباره پدیده یا کیفیت مورد توجه او می باشد تا بر اساس آنها فرضیات و نظریات خود را تا حدود امکان تحقق بخشد.
پس از بررسی بسیاری از روش های تحقیق در روانشناسی ادواردز (1968) آنها را به چهار گروه اصلی تقسیم می کند که عبارتند از:
این روش ها از نظر کسب اطلاعات و طبقه بندی آنها و همچنین مواردی که برای استفاده به کار می روند و یا ارزش آنها از جهت توانایی تشخیص متفاوتند.
1- روش مشاهده طبیعی
در روش مشاهده طبیعی تحقیق کننده صرفاً به مشاهده رفتار ارگانیزم می پردازد و هیچ گونه دخل و تصرفی انجام نمی دهد. گاهی مطالعه رفتار در محیط طبیعی و معمولی زندگی ارگانیزم و زمانی در شرایط آزمایشگاهی است. در هر حال مشاهده کننده باید سعی نماید وجودش سبب اختلال در رفتار طبیعی ارگانیزم نگردد و ادامه رفتار به کیفیت طبیعی ممکن شود. در مطالعه رفتار معمولی کودکان و بزرگسالان نیز رعایت این نکته لازم است. روانشناسی که همراه خود دفتر یادداشت داشته کوچکترین تغییر در رفتار را ثبت می کند بدون تردید جلب نظر خواهد نمود و تغییری در رفتار و کردار و گفتار دیگران به وجود خواهد آورد.
مشاهدات طبیعی را می توان در صورتی که در کمال دقت و بی نظری انجام شده باشند به شرایط مشابهی تعمیم داد زیرا رفتار طبیعی بوده مصنوعاً ایجاد نگردیده است. برای مشاهده رفتار وقت زیاد و دقت نظر لازم می باشد مثلاً اگر محققی بخواهد رفتار پرخاشگری را در کودکان ملاحظه کند باید ساعات متمادی را صرف مشاهده بازی آنها نموده با طرز برخورد اطفال را با یکدیگر مطالعه نماید تا بر اساس مشاهدات خودش قادر شود فرضیه ای را به اثبات رساند و از موردی به مورد دیگر تعمیم نظریه دهد. برخی اوقات رفتاری در شرایط طبیعی به وجود می آید ولی دیگر نظیر آن در مورد مشابهی دیده نخواهد شد. در این حال صرف وقت بیهوده و باطل بوده است.
روش مشاهده طبیعی نمی تواند پاسخگوی علل ایجاد کننده رفتار باشد زیرا مشاهده کننده قادر به دخالت در عوامل موجد رفتار نیست. از این روی استفاده از این روش در کلیه تجسسات روانشناسی جایز نخواهد بود. با وصف این برخی از رفتارهای پیچیده را می توان به بهترین وجهی از این طریق مطالعه نمود. برای مثال الگوهای متشکل رفتارهای اجتماعی و گروهی را می توان ذکر کرد که با هیچ روش دیگر امکان بررسی آنها وجود ندارد. یک مشاهده کننده دقیق می تواند روابط افراد یک اداره یا کارگاه را به خوبی تحقیق کند و به ماهیت مشکلات آنها پی ببرد.
سابقه تاریخی نشان می دهد از دیر باز بشر کوشیده است رفتار حیوانات را در محیط طبیعی زندگی آنها مطالعه کند و بدین ترتیب روش زندگی و رفتار را درک نماید. متأسفانه در بسیاری از تفاسیری که در این باب انجام گرفته اند به طور غیر منصفانه ای کوشش گردیده رفتار حیوانات را به صورت خصوصیات بشری تشریح کنند. مثلاً در کتاب معروف ارسطو به نام«تاریخ حیوانات» به شرح زیر که به عنوان نمونه نقل می کنیم برخورد می نمائیم:
«برخی حیوانات خوش خلق –تنبل و کمی متمایل به وحشیگری هستند مانند گاو نر- بعضی دیگر زود خشم- سبع و غیر قابل تعلیم می باشند مثل گراز- عده ای با هوش و ترسو مانند گوزن و خرگوش و تعدادی بدجنس و خائن شبیه مارند … بعضی شیطان و محیل چون روباه و برخی با نشاط و مهربان مانند سگ و محتاط و مراقب مثل غاز …»
خواص انسانی به حیوانات دادن از کلیه قوانین علمی تخطی می کند زیرا به هیچ روی نمی توانیم از تجربیات خصوصی حیوانات پست تر از آدمی مطلع شویم و آنچه را در فوق ارسطو شرح داده بپذیریم.
در سال های اخیر روش مشاهده طبیعی گاهی اوقات دقت تجربیات آزمایشگاهی را دربرگرفته است. بهترین مثال در این مورد تحقیقات ون فریش درباره بینایی رنگی زنبورها می باشد (1950). ظاهراً به نظر می رسد زنبورها باید بینایی رنگی برای انتخاب الوان مختلف گلها را داشته باشند ولی از جهت علمی این مسئله مورد تردید بسیار است زیرا حیواناتی که در سلسله جانداران درجات بسیار بالاتری از زنبورها دارند (مانند سگ ها و برخی دیگر پستانداران) قادر به تشخیص رنگ ها نیستند.
روش فن فریش در مظالعه رفتار زنبورها از جهت علمی تا حدود قابل ملاحظه ای درخور توجه است.
استفاده از روش مشاهده طبیعی امروزه کم یا بیش رواج یافته است ولی باید دقت کافی به عمل آید تا آزمایش و مطالعات به علت در ضبط نبودن عوامل مختلف از جنبه علمی خارج نگردد.
2- روش بالینی (کلینیکی):
در روش بالینی (کلینیکی) از آزمون های مخصوصی برای سنجش رفتار و همچنین مشاهدات افراد در شرایط مختلف و ضمن برخوردها (مصاحبه ها) استفاده می کنند. برخی اوقات هر دو کیفیت فوق را با یکدیگر تلفیق می نمایند. از این روی اطلاعاتی که ضمن کاربرد روش بالینی به دست می آیند ممکن است از مراجع مختلف مانند مصاحبه با فرد -نوشته ها و گزارشات و خاطرات شخصی- استفاده از تاریخچه زندگی و همچنین نتایج آزمون های روانی (مانند آزمون های هوش و شخصیتی) به دست می آیند. نتیجه نهایی که همان ارزش یابی و یا تشخیص کیفیات رفتاری است با توجه به برخی و یا جمیع نکات فوق حاصل می گردد.
برخی از روانشناسان معتقدند این روش کسب اطلاعات جنبه علمی قوی ندارد زیرا نه تنها نمی توان به اغلـب مطـالب فـوق کاملاً اعتماد نمود قضاوت فردی نیز بر داوری جمعی غلبه می کند. علاوه بر این نمی توان رفتار را دوباره به همان کیفیت تکرار کرد بنابراین جنبه های عینیت و تکرار یعنی مهمترین شرایط یک تجربه علمی رعایت نمی گردند. ضمناً با مطالعه رفتار یک فرد امکان تعمیم رفتار به افراد دیگر وجود ندارد.
علیرغم آنچه در فوق گفته شد روش بالینی مهمترین طریقه مطالعه رفتار غیر عادی است. بسیاری از حالات غیر عادی از طریق روش بالینی شناخته شده اند.
3- روش آزمایشی:
هدف این روش مطالعه رفتار موجود تحت شرایط خاص و مقایسه حالات مختلف آن در این شرایط می باشد. در روش آزمایشی باید ابتدا به شرح برخی از مفاهیم بپردازیم. آزمایش کننده فردی است که شرایط خاص تغییر رفتار را به وجود می آورد. آزمایش شونده موجودی است که در وضعیت آزمایش قرار می گیرد. مـحرک عاملی است که باعث تغییر رفتار گردیده و پاسخ نیز رفتار ظاهر شده از سوی موجود می باشد.
چـنانچه مـحرک تغیـیر پذیری یابد یعـنی شدت آن کـم و زیاد شود به نام متغیر مستقل نامیده می شود. پاسخی که در نتیجه آن به دست می آید و از نظر کیفیت و کمیت تابع متغیر مستقل است متغیر وابسته خوانده می شود. به عبارت دیگر متغیر وابسته پاسخی است که مورد نظر آزمایش کننده بوده و متغیر مستقل حالت آزمایش است که عمداً برای آزمایش شونده تغییر پذیری می یابد.
مشخصات فایل
عنوان: پاورپوینت کارآفرینی و روانشناسی
قالب بندی: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 71
محتویات
قسمتی از پاورپوینت
فصل اول
مقدمه
تعریف روانشناسی
مفهوم مدیریت
اهمیت روانشناسی سازمانی
فصل دوم
روش های تحقیق در روانشناسی و علوم رفتاری
خواص اساسی انگیزه ها
فصل سوم
خویشتن شما در جامعه
تغییر کیفی
ناکامی موفقیت
اداره کردن تحول:نقش مدیر
ادراک جسمی و روحی
فصل چهارم
روانشناسی انگیزش
مقررات سازمانی و تنبیه
فشار روانی(استرس) عامل تنبیه درونی
فصل پنجم
سلسله مراتب نیازها
نیاز های فیزیولوژی
نیاز به امنیت
نیاز به تعلق و عشق
نیاز به احترام وتکریم
نیاز به خود یابی
فصل ششم
نظریه تنی چند از علمای روانشناس در مورد نیازها
نظریه هنری الکساند رماری درباره نیازها
نظریه کرونباخ درباره نیازها
فصل هفتم
آموزش مدیریت از دیدگاه روانشناسی کاربردی
اقدامات اجرایی برای تشکیل دوره های مدیریت
مقیاس سنجش دانش مدیران در زمینه ی آموزش مدیریت از دید گاه روانشناسی
فصل هشتم
ضرورت و اهمیت تفاوتهای فردی مدیریت و منابع انسانی
شخصیت
ابعاد شخصیت انسانی
نگرش
فرایندهای موقعیتی
فصل نهم
ماهیت خویشتن شما
چشم انداز ماشینی و مکانیکی
چشم انداز سیستمی
چشم انداز تکاملی
مقصد خود را مشخص نمایید
مقدمه
هنگامی که افراد یک سازمان را در نظر می گیریم، هر کدام
دارای ویژگی هایی است که از نظر خلق وخوی برخورد با
دیگران ،نحوه انجام کار و همکاری با سایرین متفاوت است
افراد جامعه هر یک دارای ویژگی های خود هستند وآنچه
مسلم است هر کس دوست دارد موفق و کامیاب باشد . کامیابی
نیاز به شناخت افراد دیگر، درک بهتر آنان وآشنایی با محیط
کار دارد.
تعریف روانشناسی
از روانشناسی دو تعریف می توان بیان کرد،که هر یک جنبه ویژهای را نمایان میکند:
و سایر جانداران را از دیدگاه رفتارهای آنان مورد مطالعه قرار می دهد.
علوم رفتاری که با این جنبه روانشناسی بستگی دارد،رفتار را بیشترمطالعه می کند تا ذهن و
اندیشه و یا احساسات را،زیرا رفتار قابل مشاهده ،ثبت کردنی و قابل مطالعه است. این
نگرش بر این باور است که چون ذهن آدمی قابل لمس کردن، دیدن و یا شنیدن نیست. بنابرین
برداشتهای گوناگونی که از مطالعات ذهنی می شود ،یکسان نبوده وقابل اعتماد علمی نیست.
در نگرش بیشتر جنبه های ذهنی چون درون نگری و پدیده هایی که با ذهن ناهوشیار و
ناخودآگاه سو کار دارد مطالعه می شود،“فروید“و“یونگ“و“ادلر“ از طرفداران
این نگرش می باشند و مکتب آنان به نام روانکاوی شناخته شده است.
مفهوم مدیریت
مدیریت را به گونه های متفاوتی تعریف کرده اند ،صاحبنظری مدیریت را هنر انجام امور به وسیله دیگران توصیف کرده و بر نقش وقبول هدف از سوی آنان تاکید ورزیده است.
گروهی مدیریت را علم وهنر هماهنگی کوششها ومساعی اعضای سازمان و استفادهاز منبع برای به اهداف معین توصیف کردها ند.
گروهی دیگر مدیریت رادر قالب انجام وظایفی چون برنامه ریزی،سازمان دهی ،هماهنگی ، و...بیان نموده اند.
یکی از علمای مدیریت و اقتصاد مدیریت را تصمیم گیری دانسته و این وظیفه را بهترین و اصیل ترین مدیر قلمداد نموده است .
عالم دیگری برنقشهای مدیر از دیدگاه تازه تری نگریسته و برای مدیر وظایف و نقشهایی چون رهبری سازمان ،منبع اطلاعاتی، و عامل تصمیم گیری و رئابط به سایر سازمانها بر شمرده است.
اهمیت روانشناسی سازمانی
هر سازمان علاوهبر لزوم در دست داشتن منا بع مالی و مادی بیاز بهخ نیروی انسانی دارد ،به نظر دانشمندان مدیریت مانند ”کتز“ و“کان“ مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی برای سازمانها باشند ،بلکه باید در نگداری این منابع نیز کوشش فراوانی به کار گیرند و باید کاری کنند که کارمندان در حالی که کار و وظیفه خود را انجام میدهند،نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کاروسازمان پیدا کنند وبرای آنکه سازمانی اثربخش باشد باید جنبه های انگیزش کار مشارکت در کارواستفاده ازعوامل روانی ورفتاری درمناسبترین بخشهای برنامه کاری خود جای دهد.
روانشناسان سازمانی چون در انتخاب و به کارگیری کارکنان دخالت دارند با بدست آوردن اطلاعات و آزمونهتای روانی در جذب بهترینها و انتخاب شایسته ترین آنها و با توجه به نوع کاری که می کنند و خواهند کوشید با در دقت در پیشینه ،کارایی،هوش تجربه و نیروی روانی و جسمانی و با توجه به هدف ارزشیابی شده، از میان واجدان شرایط انتخاب اصلح صورت گیرد.
هنگام ورود کارمندان جدید ه سازمان و توجه به روانشناسی سازمان مدتی به طول می انجامد فرد تازه محل را قبول کند و سازش پدید آید .ولی بی تردید اگر به هنگام انتخاب و به کا گماردن فرد، دقت کافی به عمل آید نیمی از مشکل حل می شود.
این عامل ها عبارتند از: تخصیص شایستگی ،معلومات عمومی حسن شهرت، سن
مهارت،تجربه ،زبان و توانایی تطبیق سریع بامحیط کار
و . .. . .
الف- نظریه های کلاسیک
ب- نظریه های نئوکلاسیک
ج- نظریه های ساخت گرا
الف- فایول
ب- ماکس وبر
ج- تیلور
د- گیولیک و اورویک
به صحت فعالیت سطوح بالای کار یعنی مدیریت توجه کرده است.
قادر میسازد کارهای ارزندهای به ثمر برسانند. این آرزوی هر مدیر است که با ایجاد انگیزه در مامورین و کارکنان اداره اش، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. نقش فرد و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری او بهعنوان یک انسان در سازمان در چند دهه اخیر مورد توجه خاصی قرار گرفته است و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمده است. امروزه روانشناسی سازمانی (Organizational Psychology) یکی از رشته های مهم، کارآمد و مورد علاقه است.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریهها و مکتبهای گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش، تشویق، و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامیترین گوهر آفرینش ولی در عین زمان ناشناختهترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشهها، احساسات، انگیزهها، خواستهای درونی و عوامل عاطفی و تربیتی اوست که در موقعیتهای مختلف بهصورتهای گوناگون ظاهر میشود. بهمین دلیل، برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین صحت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لازم و ضروری است.
خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حوزه کار مدیریت به فعالیتهای چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است. در مدیریت (Management)، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوتهای فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و… مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری میدهد. موضوع این است که پیبردن به شیوههای نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبکهای رهبری، مدیران و رؤسا را از حالت خشک و بیروح مدیریت بیرون آورده، به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک سوق داده، شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کٌل سازمان تحت پوشش را افزایش داده و در نهایت به بالابردن کیفیت و بهرهوری بیشتر رهنمون میسازد.
از روانشناسی چند تعریف میتوان بیان کرد، ولی دو تعریف عمده از آن درینجا ارایه شده که هر یک جنبه ویژهای را نمایان میکند: بنابر تعریف اول، روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار میدهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه میکند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبتکردنی، قابل اندازه گیری، و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی اندیشهها، احساسها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که بهصورت رفتار آشکار میشوند، مورد قضاوت قرار میدهد.
تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهنی میداند، یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیتها و احساسها و عواطف، و حالتهای روانی تعریف میکند و مکتب آنان به نام روانکاوی (تجزیه و تحلیل روان) و شاخه های مربوط به آن شناخته شده است.
برای چنین مطالعهای تنها مشاهده رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر جنجال میکنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان میدهد، در پشت آن رفتار انگیزهها و دلایلی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزههای رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبههای ذهنی و احساسی او وجود دارد.
امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده میشود و برای شناخت روانی مامورین یک سازمان، عواطف، انگیزهها، استعدادها، شخصیت، و ذهنیتهای افراد مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
مدیریت را هم به گونههای متفاوت تعریف کردهاند. یکی از صاحبنظران این حوزه مدیریت را افزایش نفوذ در پذیرش عملی دستورات با راهنماییهای مشخص سازمانی میداند. جورج تری نیز رهبری و مدیریت را کوشش برای نفوذ در مردم که با علاقه و مشتاقانه برای رسیدن به اهداف گروه کوشش میکنند، میداند. بنابراین مدیریت فرآیندی (پروسه) است اجتماعی که با بهکارگیری مهارتهای علمی، فنی و هنری کلیه نیروهای انسانی و مادی را تنظیم و هماهنگ کرده و با استفاده از راهبردهای روانشناسی و برقراری روابط انسانی و فراهم آوردن زمینههای انگیزش و رشد از طریق نیازهای منطقی فردی و گروهی به اهداف سازمان کمک میکند.
موضوعات روانشناسی و بهویژه رفتار سازمانی و تاثیر آن در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شاید یکی از دلایل آن میزان دشواریهایی است که مدیران سازمانها در سلسله مراتب مختلف کاری خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشکلات و فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی ماشینی روابط همه افراد را تحتالشعاع خود قرار داده است که برای کاهش اینگونه فشارها و اضطرابها، تکنیکهای علوم رفتاری در روانشناسی میتواند مددرسان و یاریدهنده همه افراد در سازمانها و خصوصا مدیران باشد. هر سازمانی علاوه بر لزوم در دستداشتن منابع مادی و مالی نیاز به نیروی انسانی ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگیزه، کوشا، متعهد، و با علاقه دارد.
به نظر دانشمندان مدیریت (کنز و کان) مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی (قوای بشری) برای ادارات خود باشند، بلکه باید در حفظ و نگاهداری این منابع نیز کوشش فراوان بهکار برند و باید کاری کنند تا مامورین در حالی که کار و وظیفه خود را انجام میدهند، نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کار و سازمان پیدا کنند و به عبارت دیگر سازمان را همچون خانه خود دوست داشته و در آن احساس امنیت و آسایش که از نیازهای اساسی هر انسانی بهشمار میآید، داشته باشند.
بنابراین برای آنکه سازمان و اداره ای موثر باشد، مدیر باید جنبههای انگیزشی و تشویقی کار، مشارکت در کار و استفاده از عوامل روانی و رفتاری را در مناسبترین بخشهای برنامه کاری خود جای دهد. شناخت و تامین درست نیاز مامورین یکی از مهارتهای ارزنده مدیریت به شمار میآید.
روابط انسانی به معنای برقراری رابطه مثبت، هدفدار و سازنده با پذیرش شخصیت، تفاوتهای فردی و نیازهای افراد سازمان و علاقهمندبودن به نیازها، علایق، استعدادها و تواناییهای آنان است که توجه به این موارد استفاده از تکنیکهای مهم در علم روانشناسی است. رابطه انسانی با دلسوزی و احساس مسوولیت نسبت به مامورین درون سازمان و ایجاد جو اجتماعی در شرایط مطبوع و خوشایند و همراه با محیط تفاهم و درک متقابل بهوجود میآید.
روابط انسانی در دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر دیدگاه جامعهشناسی، ارتباطهای انسانی و شیوه مشترک زندگی و آگاهی از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب میآید. ازدیدگاه روانشناسی اجتماعی مساله عمده انسان، بقا نیست؛ بلکه یادگرفتن نحوه زیستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پیوندهایش با دیگران است و اگر قرار باشد شناختی از وی به دست آوریم، باید او را در این چارچوب بشناسیم.
در تاریخ تحول مدیریت، نظریه روابط انسانی جایگاه ویژهای دارد. این نظریه در دهه ۳۰ میلادی نضج گرفت و در دهه بعد تکامل یافت. در نظریه روابط انسانی، موثرترین عامل در ارتقای تولید و کارایی سازمان، نحوه تشکل افراد در قالب گروهها (گروپها، دسته ها) و نوع روابط بین آنها است. از دیدگاه مدیریت، روابط انسانی عبارت است از برانگیختن افراد در سازمان بهمنظور ایجاد همکاری از نوعی که نیازمندیهای افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق اهداف سازمان را فراهم آورد. در مدیریت آموزشی نیز روابط انسانی یعنی، توان برقراری ارتباط انسانی با معلمان و مامورین از طریق پذیرفتن وجوه شخصیت، ویژگیهای فردی و همه تفاوتهایی که احتمالا با شخص مدیر دارند (و با وجود آوردن این احساس که مدیر یا رییس به آنها توجه کرده، وضعیت شان را درک نموده، از مشکلات و دغدغه های شان آگاه بوده و برای حل آنها جدی است). نقش روابط انسانی در مدیریت و خصوصا در مدیریت آموزشی بسیار جدی و اساسی است، به طوری که روابط انسانی در این نوع مدیریت، عاملی اثرگذار محسوب میشود که از دو بعد بر کیفیت عملکردهای مدیر موثر خواهد بود.
از یک سو عوامل تولید سیستمی در نظامهای آموزشی نیازمند برقراری، حفظ و تکوین رفتارهای مناسب انسانی است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، مامورین دفتری و اداری جز این دسته از عوامل قرار میگیرند. از سوی دیگر مواد خام که تولید روی آنان صورت میپذیرد نیز مترصد دریافت و جذب انسانیترین و اصیلترین رفتارهایی است که مدیریت اعمال میکند. رفتار سازمانی مناسب برگرفته از روانشناسی روابط انسانی و مدیریت آموزشی، نهتنها موجد آثار آنی خواهد بود، بلکه به دلیل خاصیت فوقالعاده پذیرندگی مواد خام (درون دادهها)، تاثیر عمیق و پایداری در درازمدت برجای خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتیاجات روانی افراد به اندازه احتیاجات جسمی در صحت روحی و جسمی آنان تاثیر دارند و به همان اندازه اساسی و ضروری هستند.
موضوع صحت روانی به سالم و متعادل بارآوردن شخصیت انسانها از طریق فراهمآوردن محیط مناسب برای تامین نیازها و شکوفایی استعدادها برمیگردد. به همین دلیل، در تعریف صحت روانی آمده است که صحت روانی عبارت است از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالمسازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به اهداف متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند. چنانچه سازمانی بتواند زمینههای تامین صحت روانی را فراهم آورد، شخصیت و روان افراد متعادل میشود و میتوانند با یکدیگر و همچنین با عوامل محیطی، روابطی مطلوب برقرار سازند. بدین ترتیب اگر مدیر در درون سازمان خود مانند مکتب، صحت روانی را تامین کند شاگردان، معلمان و مامورین اداری روابطی مطلوب و منطقی و بر پایه روابط انسانی سازنده با هم خواهند داشت.
این سبب بهبود کیفیت در تعلیم و تربیه (آموزش و پرورش) و فضایی آکنده از شور و نشاط، تحرک و پویایی و امنیت، عشق و علاقه به حضور در محیط سازمان که در نتیجه منجر به سلامت روحی و روانی کلیه نیروهای اصلی میشود و مسلم است که این روند تفکر خلاق، پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.
نتیجه گیری
روانشناسی مدیریت بطور کلی به بررسی مسائل و جنبه های روانشناختی مدیریت می پردازد. یک مدیریت موفق و خوب با استفاده از تکنیکها و روشهایی که نتیجه یافته های روانشناسی در حوزه مدیریت است می تواند به اثر بخشی برسد. روانشناسی مدیریت نهایتا در موارد ذیل نتیجه گیری میگردد:
یکی از حوزه های مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوان سبکهای موفق معرفی کرده اند.
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافته های روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان می دهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشته اند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کرده اند و اغلب بازیها را رهبری می کنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان می دهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار می دهند. این اعمال تسلط به شیوه های تظاهر می کند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام می دهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیم گیری عالی.
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل می توانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات می توانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.
روانشناسی مدیریت به عنوان یکی از حوزه های روانشناسی با تمامی حوزه های دیگر روانشناسی ارتباط دارد و از یافته های آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده می کند. از این راستا با روانشناسی سازمانی و روانشناسی صنعتی ، روانشناسی کار ، روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی می تواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد.
به عبارتی شاید در برخی ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته باشد. اما در کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی سازمانی و صنعتی قرار می گیرد و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی قرار می گیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی سازمانی نیز اغلب به عنوان واحد درسی در گرایشهای مختلف روانشناسی تدریس می شود.
شناسایی سبکهای رهبری و مدیریت
یکی از حوزههای مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوانسبکهای موفق معرفی کردهاند.
بررسی ویژگیهای شخصیتی مدیران
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافتههای روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان میدهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشتهاند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کردهاند و اغلب بازیها را رهبری میکنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان میدهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار میدهند. این اعمال تسلط به شیوههای تظاهر میکند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام میدهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیمگیری عالی.
انجام پژوهش و تحقیقات در حوزه عوامل موثر بر مدیریت
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل میتوانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات میتوانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.
ارتباط روانشناسی مدیریت با سایر علوم
روانشناسی مدیریت به عنوان یکی از حوزههای روانشناسی با تمامی حوزههای دیگر روانشناسی ارتباط دارد و از یافتههای آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکند. از این راستا با روانشناسی سازمانی و روانشناسی صنعتی ، روانشناسی کار ، روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی میتواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد.
به عبارتی شاید در برخی ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته باشد. اما در کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی سازمانی و صنعتی قرار میگیرد و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی قرار میگیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی سازمانی نیز اغلب به عنوان واحد درسی در گرایشهای مختلف روانشناسی تدریس میشود
عامل انسانی کیفی تنها ملاک پیشرفت کشور ها است.
انس
1- وظیفه راهنمایی
2- وظیفه اقتصاد
3- وظیفه آموزشی
4- وطایف مشترک
ان موجودی اجتماعی است ، بطوری که بدون ارتباط با اجتماع ( اعم از اجتماعات حاضر و یا اجتماعات تاریخی و گذشته که با استفاده از تجربیات آن زندگی انسانی نمود پیدا می کند ) مفهوم زندگی بشر از بین می رود و حیات او با زیست حیوانات پست تفکیک ناپذیر می شود . به هر حال زندگی در اجتماع ، آدمی را به موجود سازمانی تبدیل کرده است ؛ و او برای ادامه حیات بشری ناگذیر است در اجتماعات متعددی عضویت و شرکت داشته باشد و با توجه به تاثیر مطالعات مربوط به دانش مدیریت در شکل گیری و دوام سازمانهای اجتماعی ، اقتصادی و .... می توان نتیجه گرفت که انسان معاصر در طول زندگی خود به دانش مدیریت متکی است و برای بهتر زیستن ( اداره صحیح سازمان ها ) گریزی جز رویکرد به مدیریت و مطالعه آن نمی باشد.
نارسایی های مربوط به مدیریت نه تنها کارکرد سازمان ها را مختل و در سازمان زندگی معاصر بشر اختلال ایجاد می کند ، بلکه هم چنین موجب می شود بر اثر عدم کارایی سازمانها و یا حتی پاشیدگی آن ها تلاش های افراد بشر بطور صحیح و اصولی پیوند نخورد و کوشش های آدمی در سازندگی جوامع به هدر رود و نیروی انسانی به عنوان گرانبهاترین سرمایه پایمال گردد .
مطالعه در زمینه روانشناسی مدیریت به ما این امکان را می دهد که تا با اصول، قواعد و تکنولوژی بهره برداری صحیح از نیروی انسانی ، فعال کردن خلاقیت ها و ایجاد جریان فکری در جامعه آشنا شویم و از طریق کاربرد یافته های روانشناسی موانع توسعه در زمینه ایجاد سیستم های فعال اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، آموزشی و فرهنگی را از میان بر داریم . از طریق ترویج یک چنین مدیریت مبتنی بر روانشناسی به ویژه در زمینه مدیریت آموزشی و تحقیقاتی است که باروری نسل های آینده امکان-پذیر خواهد شد و خلاقیت آنان به عنوان بزرگترین سرمایه ملی به کار گرفته خواهد شد.
روح و روان انسانها سرچشمهای است از انرژی که انگیزه، اشتیاق، پیشرفت و افتخارات از آن برمیخیزد و افراد را قادر میسازد کارهای ارزندهای به ثمر برسانند. این آرزوی هر مدیر است که با ایجاد انگیزه در مامورین و کارکنان اداره اش، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. نقش فرد و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری او بهعنوان یک انسان در سازمان در چند دهه اخیر مورد توجه خاصی قرار گرفته است و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمده است. امروزه روانشناسی سازمانی (Organizational Psychology) یکی از رشته های مهم، کارآمد و مورد علاقه است.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریهها و مکتبهای گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش، تشویق، و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامیترین گوهر آفرینش ولی در عین زمان ناشناختهترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشهها، احساسات، انگیزهها، خواستهای درونی و عوامل عاطفی و تربیتی اوست که در موقعیتهای مختلف بهصورتهای گوناگون ظاهر میشود. بهمین دلیل، برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین صحت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لازم و ضروری است.
خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حوزه کار مدیریت به فعالیتهای چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است. در مدیریت (Management)، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوتهای فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و… مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری میدهد. موضوع این است که پیبردن به شیوههای نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبکهای رهبری، مدیران و رؤسا را از حالت خشک و بیروح مدیریت بیرون آورده، به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک سوق داده، شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کٌل سازمان تحت پوشش را افزایش داده و در نهایت به بالابردن کیفیت و بهرهوری بیشتر رهنمون میسازد.
از روانشناسی چند تعریف میتوان بیان کرد، ولی دو تعریف عمده از آن درینجا ارایه شده که هر یک جنبه ویژهای را نمایان میکند: بنابر تعریف اول، روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار میدهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه میکند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبتکردنی، قابل اندازه گیری، و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی اندیشهها، احساسها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که بهصورت رفتار آشکار میشوند، مورد قضاوت قرار میدهد.
تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهنی میداند، یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیتها و احساسها و عواطف، و حالتهای روانی تعریف میکند و مکتب آنان به نام روانکاوی (تجزیه و تحلیل روان) و شاخه های مربوط به آن شناخته شده است.
برای چنین مطالعهای تنها مشاهده رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر جنجال میکنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان میدهد، در پشت آن رفتار انگیزهها و دلایلی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزههای رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبههای ذهنی و احساسی او وجود دارد.
امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده میشود و برای شناخت روانی مامورین یک سازمان، عواطف، انگیزهها، استعدادها، شخصیت، و ذهنیتهای افراد مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
مدیریت را هم به گونههای متفاوت تعریف کردهاند. یکی از صاحبنظران این حوزه مدیریت را افزایش نفوذ در پذیرش عملی دستورات با راهنماییهای مشخص سازمانی میداند. جورج تری نیز رهبری و مدیریت را کوشش برای نفوذ در مردم که با علاقه و مشتاقانه برای رسیدن به اهداف گروه کوشش میکنند، میداند. بنابراین مدیریت فرآیندی (پروسه) است اجتماعی که با بهکارگیری مهارتهای علمی، فنی و هنری کلیه نیروهای انسانی و مادی را تنظیم و هماهنگ کرده و با استفاده از راهبردهای روانشناسی و برقراری روابط انسانی و فراهم آوردن زمینههای انگیزش و رشد از طریق نیازهای منطقی فردی و گروهی به اهداف سازمان کمک میکند.
موضوعات روانشناسی و بهویژه رفتار سازمانی و تاثیر آن در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شاید یکی از دلایل آن میزان دشواریهایی است که مدیران سازمانها در سلسله مراتب مختلف کاری خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشکلات و فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی ماشینی روابط همه افراد را تحتالشعاع خود قرار داده است که برای کاهش اینگونه فشارها و اضطرابها، تکنیکهای علوم رفتاری در روانشناسی میتواند مددرسان و یاریدهنده همه افراد در سازمانها و خصوصا مدیران باشد. هر سازمانی علاوه بر لزوم در دستداشتن منابع مادی و مالی نیاز به نیروی انسانی ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگیزه، کوشا، متعهد، و با علاقه دارد.
به نظر دانشمندان مدیریت (کنز و کان) مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی (قوای بشری) برای ادارات خود باشند، بلکه باید در حفظ و نگاهداری این منابع نیز کوشش فراوان بهکار برند و باید کاری کنند تا مامورین در حالی که کار و وظیفه خود را انجام میدهند، نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کار و سازمان پیدا کنند و به عبارت دیگر سازمان را همچون خانه خود دوست داشته و در آن احساس امنیت و آسایش که از نیازهای اساسی هر انسانی بهشمار میآید، داشته باشند.
بنابراین برای آنکه سازمان و اداره ای موثر باشد، مدیر باید جنبههای انگیزشی و تشویقی کار، مشارکت در کار و استفاده از عوامل روانی و رفتاری را در مناسبترین بخشهای برنامه کاری خود جای دهد. شناخت و تامین درست نیاز مامورین یکی از مهارتهای ارزنده مدیریت به شمار میآید.
روابط انسانی به معنای برقراری رابطه مثبت، هدفدار و سازنده با پذیرش شخصیت، تفاوتهای فردی و نیازهای افراد سازمان و علاقهمندبودن به نیازها، علایق، استعدادها و تواناییهای آنان است که توجه به این موارد استفاده از تکنیکهای مهم در علم روانشناسی است. رابطه انسانی با دلسوزی و احساس مسوولیت نسبت به مامورین درون سازمان و ایجاد جو اجتماعی در شرایط مطبوع و خوشایند و همراه با محیط تفاهم و درک متقابل بهوجود میآید.
روابط انسانی در دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر دیدگاه جامعهشناسی، ارتباطهای انسانی و شیوه مشترک زندگی و آگاهی از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب میآید. ازدیدگاه روانشناسی اجتماعی مساله عمده انسان، بقا نیست؛ بلکه یادگرفتن نحوه زیستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پیوندهایش با دیگران است و اگر قرار باشد شناختی از وی به دست آوریم، باید او را در این چارچوب بشناسیم.
در تاریخ تحول مدیریت، نظریه روابط انسانی جایگاه ویژهای دارد. این نظریه در دهه ۳۰ میلادی نضج گرفت و در دهه بعد تکامل یافت. در نظریه روابط انسانی، موثرترین عامل در ارتقای تولید و کارایی سازمان، نحوه تشکل افراد در قالب گروهها (گروپها، دسته ها) و نوع روابط بین آنها است. از دیدگاه مدیریت، روابط انسانی عبارت است از برانگیختن افراد در سازمان بهمنظور ایجاد همکاری از نوعی که نیازمندیهای افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق اهداف سازمان را فراهم آورد. در مدیریت آموزشی نیز روابط انسانی یعنی، توان برقراری ارتباط انسانی با معلمان و مامورین از طریق پذیرفتن وجوه شخصیت، ویژگیهای فردی و همه تفاوتهایی که احتمالا با شخص مدیر دارند (و با وجود آوردن این احساس که مدیر یا رییس به آنها توجه کرده، وضعیت شان را درک نموده، از مشکلات و دغدغه های شان آگاه بوده و برای حل آنها جدی است). نقش روابط انسانی در مدیریت و خصوصا در مدیریت آموزشی بسیار جدی و اساسی است، به طوری که روابط انسانی در این نوع مدیریت، عاملی اثرگذار محسوب میشود که از دو بعد بر کیفیت عملکردهای مدیر موثر خواهد بود.
از یک سو عوامل تولید سیستمی در نظامهای آموزشی نیازمند برقراری، حفظ و تکوین رفتارهای مناسب انسانی است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، مامورین دفتری و اداری جز این دسته از عوامل قرار میگیرند. از سوی دیگر مواد خام که تولید روی آنان صورت میپذیرد نیز مترصد دریافت و جذب انسانیترین و اصیلترین رفتارهایی است که مدیریت اعمال میکند. رفتار سازمانی مناسب برگرفته از روانشناسی روابط انسانی و مدیریت آموزشی، نهتنها موجد آثار آنی خواهد بود، بلکه به دلیل خاصیت فوقالعاده پذیرندگی مواد خام (درون دادهها)، تاثیر عمیق و پایداری در درازمدت برجای خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتیاجات روانی افراد به اندازه احتیاجات جسمی در صحت روحی و جسمی آنان تاثیر دارند و به همان اندازه اساسی و ضروری هستند.
موضوع صحت روانی به سالم و متعادل بارآوردن شخصیت انسانها از طریق فراهمآوردن محیط مناسب برای تامین نیازها و شکوفایی استعدادها برمیگردد. به همین دلیل، در تعریف صحت روانی آمده است که صحت روانی عبارت است از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالمسازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به اهداف متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند. چنانچه سازمانی بتواند زمینههای تامین صحت روانی را فراهم آورد، شخصیت و روان افراد متعادل میشود و میتوانند با یکدیگر و همچنین با عوامل محیطی، روابطی مطلوب برقرار سازند. بدین ترتیب اگر مدیر در درون سازمان خود مانند مکتب، صحت روانی را تامین کند شاگردان، معلمان و مامورین اداری روابطی مطلوب و منطقی و بر پایه روابط انسانی سازنده با هم خواهند داشت.
این سبب بهبود کیفیت در تعلیم و تربیه (آموزش و پرورش) و فضایی آکنده از شور و نشاط، تحرک و پویایی و امنیت، عشق و علاقه به حضور در محیط سازمان که در نتیجه منجر به سلامت روحی و روانی کلیه نیروهای اصلی میشود و مسلم است که این روند تفکر خلاق، پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.
نتیجه گیری
روانشناسی مدیریت بطور کلی به بررسی مسائل و جنبه های روانشناختی مدیریت می پردازد. یک مدیریت موفق و خوب با استفاده از تکنیکها و روشهایی که نتیجه یافته های روانشناسی در حوزه مدیریت است می تواند به اثر بخشی برسد. روانشناسی مدیریت نهایتا در موارد ذیل نتیجه گیری میگردد:
یکی از حوزه های مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوان سبکهای موفق معرفی کرده اند.
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافته های روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان می دهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشته اند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کرده اند و اغلب بازیها را رهبری می کنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان می دهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار می دهند. این اعمال تسلط به شیوه های تظاهر می کند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام می دهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیم گیری عالی.
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل می توانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات می توانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.