هوش هیجانی یعنی صداقت، یعنی آگاهی نسبت به احساسات خودمان و دیگران. دکتر دانیل
گلدمن در کتابش به نام کارکردن با هوش هیجانی میگوید «هوش هیجانی مشتمل بر پنج
قابلیت است که سه قابلیت آن در رابطه با تعامل فرد با خودش (درونفردی) و دو قابلیت
دیگر در رابطه با نحوه ِ برخورد فرد با دیگران (برونفردی) است».
این پنج قابلیت عبارتند از:
نقاط قوت و ضعف شما دارد تا بتوانید همزمان از طریق روش مناسب و سازنده احساسات
خود را ابراز کنید.
که انجام میدهیم. مدیریت بر احساس خودتان باعث میشود وقتی با هیجانی روبرو
میشوید با انتخابی منطقی و دلایل کافی رفتاری صحیح در پیش گیرید.
مایوسکننده است. بر اساس نظریه ِ دانیل گلدمن، مجریان و کارگزاران برتر بر موانع
موجود غلبه کرده و میتوانند بر محیط و شرایط موجود تاثیرگذار باشند.
دریچه ِ چشم دیگران ببیند. به طور خلاصه، همدلی نیازمند درک، شناخت و پاسخ مناسب
به هیجانهای دیگران است.
به فرد کمک میکند به طور دائم و مستمر و به طور مثبت با دیگران ازتباط برقرار کند.
روابط موثر، موجب اجماع و توافق عمومی شده و از اهداف گروهها حمایت میکند.
هوش هیجانی میتواند در شرکتهای مختلف موجب موفقیتهای کاری شود.
من از این نظریه دفاع میکنم که هوش هیجانی منافع فردی زیادی در بر دارد، شامل
موفقیت در مسیرهای شغلی، تقویت روابط فردی، افزایش خوشبینی، اعتماد به نفس و
سلامتی.
هوش هیجانی ضمن کاهش فشار روانی (استرس)، محیطی به وجود میآورد که به حفظ سلامت
جسمی و تندرستی بهتر کمک میکند، بهخصوص روی مفهوم دستیابی به سلامت جسمی و
تندرستی بهتر تاکید میکنم.
وقتی دچار فشار روانی میشویم این احساسات از سمت کمر حرکت و تا دستها امتداد
مییابد و آنها را تحت تاثیر قرار میدهد.
افرادی که به دلیل فشار روانی برای مشاوره مراجعه میکردند افرادی ناامید بوده که
دست از همه ِ احساسات خود کشیده بودند، حالتی خمیده داشته و برای پاسخ دادن به هر
سوالی فقط شانههای خود را بالا میانداختند. هوش هیجانی میتواند مزایای شغلی فراوانی از قبیل بهبود ارتباطات و کاهش تعارضات در
محیط کار به دنبال داشته باشد. با برقراری ارتباط میتوانید اعتماد افراد را به دست
آورید. در محیط کار، اول نیازمند اعتمادسازی هستید.
تاثیر رفتار و حرکات، به مراتب بیشتر از ادای کلمات است. بیش از 65 درصد ارتباطات
را علایم تنگفتاری (زبان بدن) تشکیل میدهد. ارسال پیامها صرفا در قالب کلمات
صورت نمیگیرد بلکه میتواند به وسیله ِ حرکات بدن نیز ارسال شود، لذا هوش هیجانی
کمک میکند تا پیامها را بهتر مدیریت کنید.
هوش هیجانی در محیط کار میتواند به عنوان یک مزیت تلقی شود. ارتقاء شغلی هر فرد
بستگی به مهارتهای هوش هیجانی دارد. بنابراین هوش شناختی (IQ) نمیتواند
پیشبینیکننده ِ خوبی برای موفقیتهای شغلی فرد باشد.
هوش شناختی میتواند فرد را تا دم درب موفقیت ببرد ولی این هوش هیجانیست که از
ابتدا میتواند از شما یک مجری و کارگزار برتر بسازد.
به هنگام استخدام کارکنان به مهارتهای فنی آنان نیازمند هستید اما موضوع به
همینجا ختم نمیشود، چون اگر این افراد دارای بهترین مهارتهای فنی هم باشند ولی
عنان خود را به دست روزگار بسپارند و کنترلی بر هیجانهای خود نداشته باشند در
انجام وظایف حتما شکست میخورند.
داشتن مهارتهای فنی برای انجام کار مهم هستند، مشاغلی مانند حسابداری، هتلداری،
امور اداری و تحقیق و پژوهش نیازمند مهارتهای خاصی هستند، اما باید بدانیم برای
انجام وظایف به انسان نیاز داریم و مهم است که بپذیریم همه ِ ما دارای هیجانهایی
هستیم.
بنابراین هوش هیجانی عامل مهمی در تحقق اهداف تجاریست و موجب افزایش بهرهوری،
کاهش اتلاف زمان و غیبتهای ناشی از بیماری کارکنان میشود.
هوش هیجانی موجب افزایش چرخه ِ نوآوری میان کارکنانی میشود که ایدههای جدید را
مطرح میکنند، بهبود میبخشند و یا در نهایت اجرا میکنند.
وقتی به دنبال دلیل غیبت دانشجویان در آزمایشگاه بودم، متوجه شدم دانشجویان به این
دلیل از کار در آزمایشگاه خودداری میکردند که اساتید از هوش هیجانی پائینتری نسبت
به دانشجویان برخوردار بودند.
به صراحت میگویم هوش هیجانی نوعی رفتار یا انتخابی در زمینه ِ کسبوکار است. ما
باید برای گسترش فرهنگ کاری بر مبنای هوش هیجانی که بسیار فراگیر است تلاش کنیم.
در ارتباط با دیگران در محیط کار یا خانواده مهم نیست چه جملاتی میگویید بلکه مهم،
چگونه گفتن آن جمله است. هوش هیجانی در محیط کار کمک میکند تا بهتر بتوانیم
احسا