تعداد صفحه: 23
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
خصوصیات مدینه فاضله
شهر مراد افلاطون
مدینه فاضله مهدوی
ویژگیهای مدینه فاضله مهدوی
ویژگیهای مومنان
توافق یا تقابل دو مدینه
خلاصه تفاوتها و شباهتها را میتوان چنین ترسیم نمود:
نتیجه گیری
منابع
مقدمه
حقیقت و ماهیت حیات هنوز بر بشر مخفی است. شاید بشر هیچگاه هم از این راز سردرنیاورد، تا آنجا که در حافظه تاریخ به یاد مانده است، انسان هیچگاه از رؤیای بهزیستی فارغ نبوده است. رؤیای مزبور در زندگی انسان به گونههای گوناگونی تبلور یافته است. بارزترین نمونه آن در اندیشة «مدینه فاضله» دیده میشود. آرمان شهری که در آن اثری از دغدغههای موجود جامعه بشری نیست. بحث از این مدینه، طلیعه حرکتی برای گذر از وضع موجود به سوی وضع مطلوب است.
بهشت موعود زمینی، علاوه بر بهشت آسمانی، رؤیای همیشگی انسان بوده و گمان نمیرود تا پایان تاریخ تغییری در آن ایجاد شود. اما همین اندیشه در میان اوراق تاریخ، تعینات گوناگونی یافته است که این خود نشان از اهمیت این موضوع در دایرة اندیشه بشری دارد.
خصوصیات مدینه فاضله
برای فهم خصوصیات مدینه فاضله و ارتباط آن با اندیشه دینی، به ناچار ابتدا باید تصویری از اندیشه «مدینه فاضله» در قرائتهای گوناگون آن ارائه نمود تا تعینات گوناگون این اندیشه را بازیابیم. از آنجایی که چنین بحث دامنهداری از حوصله یک مقاله خارج است، در این مقاله تنها به دو رویکرد از میان اندیشمندان یونان باستان و اسلام میپردازیم.
با پیگیری مشخصات دو شیوه تفکر یاد شده، تلاش شده تا با برداشتی صحیح از این موضوع، مواضع مذهب را در بحث از آرمان شهر، به عنوان یک امر جامع، در برابر یک آرمان زمینی بازیابیم.
شهر مراد افلاطون
در طول تاریخ، نگاه اندیشهوران به مدینه فاضله از دریچهای خاص، براساس نابسامانیهای جامعه خودشان بوده است. دیدگاه افلاطون عمدتاً سیاسی است. وی از این منظر، به نابسامانیها مینگرد و بر همین اساس هم راه حل ارائه میدهد. او مینویسد:
زمامداران عموماً به وسیله یک نوع جنون غیرطبیعی حکومت کردهاند. این جنون چیزی نیست که کسی بتواند آنرا تعلیم دهد یا تعلیم گیرد؛ یعنی این جنون علم نیست، پس حکومت زمامداران بر اساس صحیح و علمی و بر پایه فلسفی نیست. لذا زمامداران نمیتوانند حکومت خوب به وجود بیاورند
افلاطون مشکل جامعه زمان خودش را کنار نهادن فلاسفه دانسته، معتقد است: «در این نظام صاحبان قدرت از حکمت و فضیلت بهدور هستند، فلذا به تدریج دچار حرص و فزونخواهی و تکاثر اموال میگردند»
حکومت دموکراسی هم در نظر افلاطون، یکی از منفورترین حکومتهاست؛ چراکه مردم در حالی بر سرنوشت خود مسلط هستند که قدرت اندیشه و قضاوت صحیح را ندارند. حکام هم به دلیل خوشامد آنان سعی خواهند کرد احکامی صادر کنند که خوشایند مردم باشد. این امر در نهایت به فروپاشی جامعه میانجامد. سایر نظامها هم اشکالات خود را دارند؛ نظام الیگارشی یا حکومت ثروتمندان، حکومت اقلیت بوده و انتهایش از هم پاشیدگی اجتماع است. در نهایت، هم نظام ستمگری، ظالمانهترین نوع نظامی بود که میتوانست حاکم باشد . با توجه به این نظامها و انتقادات سخت وی بر هر یک از این نظامها، راهبرد وی در مدینه فاضلهاش انسانمدار نیست، بلکه حالتی فلسفی دارد و او را درصدد حل یک معضل فلسفی نشان میدهد.
افلاطون از یک سو، در نظریه «مُثُل» خود به این نتیجه میرسد که حقیقت، لزوماً دارای ویژگی ثبات و کلیت است. بر این اساس، از بیثباتی وضع سیاستهای موجود به این نتیجه کاملاً معقول میرسید که نظامهای موجود، نمیتوانند نظام سیاسی ایدهآل بوده و جامعه تحت سلطه خویش را به سامان و صلاح راهنمون کنند. بنابراین، باید دنبال یک نظام سیاسی باثبات بود. افلاطون این نظام باثبات را در جامعهای میبیند که فرمانروایش کسی باشد که به مقام درک حقایق (مُثُل) رسیده است؛ چراکه او به واسطه اتصال با عالم حقیقت، مصالح مردم را بهتر از خودشان تشخیص میدهد و تصمیم او به حقیقت نزدیکتر است. پس، مشکلات جوامع زمانی به پایان میرسد که فیلسوفان (فلاسفه حقیقی)، به مقام شهریاری برسند یا شهریاران فیلسوف باشند.
...بلکه به عقیده من مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهند یافت، مگر آنکه در شهرها، فلاسفه پادشاه شوند، یا آنان که هماکنون عنوان پادشاهی و سلطنت دارند، به راستی و جداً در سلک فلاسفه درآیند و نیروی سیاسی با حکمت تواماً در فرد واحد جمع شود
از جمله امتیازاتی که افلاطون برای فلسفة حقیقی برشمرده، این است: رغبت برای شناخت همه واقعیتهای اصیل؛ عداوت و خصومت با دروغ و محبت حقیقی به صدق و خلوص؛ پست شمردن لذات جسمی؛ بیاعتنایی به مال و ثروت؛ علو ادراکات و آزادی اندیشه؛ عدالت و اخلاق لطیف؛ سرعت انتقال در خاطرات و قدرت یادآوری محفوظات و فطرت منظم و قانونی
بافتٍ «شهر مرادِ» او را جامعهای طبقاتی تشکیل میدهد. در رأس این جامعه، طبقه حاکم قرار دارد که طبقه بافضیلتتر و به یک معنی اشراف جامعه است که تفاوت جوهری با سایر طبقات دارد. وی دروغگویی را برای رهبران جامعه جایز میداند. البته دروغ مثل دارو است که تجویز آن باید با حکم پزشک باشد: «اگر دروغ گفتن برای کسی مجاز باشد، فقط برای زمامداران شهر است که هر وقت صلاح شهر ایجاب کند، خواه دشمن و خواه اهل شهر را فریب دهد»
افلاطون کمال مطلوب را از نظر فردی، در عدل و از نظر اجتماعی، در حکومت فلاسفه میداند.البته تحقق چنین جامعهای، همانند مُثل او جنبه تخیلی دارد. خود او هم به رؤیایی بودن چنین جامعهای اعتراف میکند. برای وی اساساً مهم نیست که چنین جامعهای به وجود آید یا نه. البته افلاطون، از آرمانهای دیگری چون آرمان عدالت و اعتدال در مدینه فاضله سخن میگوید. اما رویکرد این مباحث فلسفی و سیاسی است.
اعتدال مدینه عبارت است از: تبعیت لازم و مقتضی فرمانبرداران از فرمانروایان. عدالت مدینه در این است که هرکس، بدون دخالت در کار دیگران، مواظب و متوجه کار خود باشد... مدینه وقتی عادل است که تمام طبقات و افرادی که طبقات از آنها ترکیب و تألیف شده است، وظائف مربوط به خود را به طریقی شایسته و صحیح انجام دهند .
این نوع نگرش، در تمام تاریخ تمدن یونان باستان به چشم میخورد؛ ارسطو نیز آرمان شهر خود را با یک نوع قرائت فلسفی- سیاسی بیان میکند. وی در ابتدا تأسیس نظام سیاسی را در جهت رفع نابسامانیها دانسته، میگوید: «هدف جامعه سیاسی نه تنها زیستن بلکه بهزیستن است»
ارسطو، محور و غایت جامعة سیاسی را سعادت انسان میداند. وی سعادت را در بهکارگیری فضیلت دانسته و فضیلت را در دانایی و اعتدال جستوجو میکند. بنابراین، از نظر وی جامعه سیاسی مطلوب، جامعهای است که در رأس هرم آن، کسی باشد که از دانایی و فضیلت بیشتری برخوردار است. البته چون دانایی تنها ملاک فضیلت نیست، بلکه اعتدال نیز از مهمترین شاخصههای اصلی است، ارسطو ضابطه و دستورالعمل مطلقی در ارتباط با بهترین شیوة زندگی و نظام سیاسی جامعه ارائه نمیدهد، بلکه ترجیح میدهد ضابطهای قابل انطباق با شرایط گوناگون، پیش روی ما قرار دهد. ازاینروی میگوید:.............................