مشخصات فایل
عنوان:مقاله جامع با محوریت عاشوراوعلل جاودانگی وارتباط آن با عدالت
قالب بندی:word
تعداد صفحات:42
محتویات
انواع منظر نسبت به ماجرای امام حسین (ع)
منظر اقوم و احسن کدام است؟
عاشورا و کربلا مربوط به تمام زمانها و تمام و مکانها است
نگاهی جامعه شناختی به قیام عاشورا
رجعت امام حسین (ع) و اصحابش هنگام ظهور امام زمان (عج)
آثار سیاسی عاشورا –احیای امر بمعروف و نهی از منکر
تفسیر و احیاى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنکر
بنابراین، نهضت و شهادت سیدالشهداء (ع) دو معنى داشت
آثار سیاسی عاشورا – بیدارى خفتگان و رهایى از ضلال
بیدارى خفتگان
رهایى از جهالت و ضلالت
آثار عاشورا ، نترسیدن از مرگ
همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد.
صبح عاشورا در طلیعة نبرد، ضمن سخنانی فرمود
عاشورا پایان یک ماجرا نیست ، آغاز یک مسیر است
حادثه کربلا در آخرالزمان مجدداً واقع می شود
ظهور مهدی (عج) سیراب از چشمه همیشه جوشان کربلای حسین (ع)
سرآغاز
فصل اول: عاشورا و جهان اسلام
1- حرکت انقلابى عاشورا
2- عاشورا، مشعل جاوید
- اجراى عدالت
1- نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود.
2- اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود.
فصل دوم: عاشورا و انسان نو
1- عاشورا و بقاى اسلام
و عاشورا یک "ایست بزرگ" است،
درآمدى بر طرح موضوع
معیار جاودانگىها
اصالت و دوام حق
استاد شهید مطهرى مىنویسد
استاد مطهرى(ره) در ادامه مطلب فوق که حق دوام دارد مىافزاید
الف. عوامل اعتقادى
1. توحید در عقیده و عمل
استاد مطهرى در اثبات این مدعا، با عنوان: «دین حق در نهایت امر پیروز است» مىگوید
ب. عوامل اخلاقى
ج. عوامل عرفانى
1. یاد خدا
فصل سوم: عاشورا و عدالت
1- طرح موضوع عدالت در خطبه عاشورا
و اکنون ما مسلمانیم و دو تجدید نظر ضرورى، یعنى دو تکلیف بزرگ، در برابر عاشورا
بسم ا... الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و توکلت علی الله
سلام بر حسین، سلام بر کاروانیان حسین و سلام بر عاشورای حسین. سلامی که در آن وداع نیست . سلامی به پهنای آسمانها و زمین و به وسعت تمام زمانها و مکانها . سلامی از ازل ، از حنجره پاک طینتان دهر تا انتهای ابدی تاریخ. سیاهی عزا و مصیبت، سرخی حماسه و شهادت ، سبزی مسیر و نهایت و آبی آب فرات در ماجرای عظیم و عجیب کربلا هر یک تاثیرات مثبت خود را بر وجود شیعیان و محبان امام حسین (ع) و تمام انسانهای تشنه حقیقت می گذارد.
انواع منظر نسبت به ماجرای امام حسین (ع)
انتفاع و بهره هر شخص بستگی به نوع منظر و ایمانیات او نسبت به ماجرای امام حسین صلوات الله علیه دارد. یکی امام حسین (ع) را شخصی عدالتخواه ، شجاع و ظلم ستیز می بیند که برای بر انداختن بنای ظلم یزید و یزیدیان قیام می کند. دیگری امام حسین (ع) را مطیع و مامور خدا می داند که به ناچار باید راه شهادت را پیموده و به خاطر مقتضیات زمان و مکان به دلخراشترین وضعیت خود و یاورانش به شهادت رسیده و خاندانش را به اسارت برند. آن یکی به نوعی تفکر مسیحیان نسبت به حضرت علی (ع) را عقیده خود کرده که عیسی (ع) به صلیب کشیده شد به خاطر گناه امتش . حرفشان این است که ما عزاداران و محبان سید الشهداء (ع) غرق گناهیم، سراپا تقصیر و معصیت هستیم ولی امام حسین (ع) با کوچکترین بهانه، به قطره اشکی که در ماتم او ریخته شود، گناهان ما را پاک می کنند. شفیع روز حشرمان خواهند بود و... می گویند ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش از بس که کرم دارد و آقاست حسین. می گویند: غرق گناهیم و یک حسین داریم! دیگری اخلاق و احساسات عاشوراییان برایش جلب توجه می کند و دیگری صفات و روحیات. آن یکی از دریچه ای به عاشورا نگاه می کند که کربلا را سراسر درد و مصیبت ، ماتم و عزا برداشت می کند. حسین (ع) را در اوج پاکی و مظلومیت و دشمنانش را سراسر عداوت و کینه و رذالت می بیند. زینب (س) این تعلیم و تربیت شده مکتب حسینی (ع) که با گناهی متفاوت به عاشورا نگاه می کند، رشد و رفعت، ولایت و نعمات کاروان حسینی (ص) را می بیند . لذا در جواب سوال آن ملعون که کربلا را چگونه دیدی؟ می فرمایند: ما رأیت الّا جمیلاً و دیگری ...
منظر اقوم و احسن کدام است؟
آیا دریچه ای باز می شود که نگاه از آن دریچه ما را مشمول بشارت خداوند مان کند، آن دسته که فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه نگاه و برداشت احسن از عاشورا کدام است؟ احسن احساسات و احسن روحیات چیست؟ کدام عبرت و سرانجام، کدام رفتار در قبال عاشورا بهترین است؟ آری! عاشورا سراسر حسن است و جمیل که ما رایت الا جمیلا ولی از میان این همه مقولات و موضوعات حسنه، احسن کدام است؟ آیا حماسه ، رشادت ها ، شهامت ها و شهادت ها؟ آیا اخلاقیات و صفات و فطریات و یا تعالیم ، تربیت ها، مسیرها و هدف ها؟ کدام حسنه است و کدام احسن؟ جوان شیعه ای که می خواهد از مولایش حسین (ع) تبعیت کند و رضایت او را کسب نماید به کدام موضوعات بپردازد و از هر موضوعی به چه میزان؟ که در نهایت تصویری که از عاشورا و درس ها و عبرت های آن در وجودش نقش می بندد تصویری منطقی و در کمال حسن باشد و نه تصویری ناهماهنگ و غیر منطقی؟
عاشورا و کربلا مربوط به تمام زمانها و تمام و مکانها است
وقتی می گوئیم عاشورا، وقتی می شنویم کربلا مطمئناً منظورمان یک فضا و یا یک واقعه ای نبوده است مربوط به زمان صدر اسلام ، محدود نبوده است به یک زمان و مکان خاص . ما می خواهیم به عاشورا به صورتی نگاه کنیم که همه زمانی باشد به صورتی به کربلا نگاه کنیم که همه مکانی باشد . انبیاء و رسل (ع) قبل از وقوع حادثه کربلا و سالهای بسیار قبل از عاشورا به آن توجه داشته اند، با پسر پیغمبر آخرالزمان و یارانش احساس نزدیکی کرده اند، اخت شده و بهره ها برده اند. اگر عاشورا مربوط به یک زمان خاص باشد دیگر برای گذشتگان و آیندگان نخواهد بود. دیگر کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنی و مفهوم خود را از دست خواهد داد لذا بیاییم عاشورا را به گونه ای معنی کنیم که در همه زمانها و مکانها به خصوص زمان و مکانی که ما در آن واقع شده ایم بسیار کاربردی باشد نگاهی که در آن هم روشها مطرح باشد و هم هدفها . از بعدی راهها و روشها از آن بجوشد و از بعد دیگر هدفمند باشد و مقوله و عنوانی جامع و کاربردی را بتوان از آن نتیجه گرفت. برای رسیدن به این منظر بیاییم پای صحبت مولایمان امام حسین (ع) در بین کاروانیان خود در مسیر مکه تا کربلا بنشینیم، گوش جان سپرده و در این صحنه با مولایمان هم تببین شویم. این روایت را امام باقر (ع) ذیل آیه 96 سوره اعراف فرموده اند.
نگاهی جامعه شناختی به قیام عاشورا
شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد. بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد. نگارنده در این نوشتار به بیان شرایط اجتماعی سرزمین خلافت اسلامی پرداخته است.
واقعه عاشورا صرف نظر از نگاه حسی و عاطفی شیعیان، از مقاطع حساس تاریخ اسلام به شمار می آید. این پدیده در طول سالیان سال، همواره مورد توجه بسیاری از نهضت ها، جریان ها، قیامها و جنبشهایی بوده است که عدالت خواهی و عدالت جویی را شعار اصلی خود قرار داده اند. بنابراین بجاست که از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد. نگارنده بر آن است که داستان عاشورا، حکایت پر رمز و رازی است که تا به امروز، تنها برخی از جنبه های آن برای ما آشکار شده است. شاید یکی از نکات اصلی برای بحث و بررسی پیرامون قیام کربلا، چرایی و چگونگی بروز آن باشد. بی گمان هر واقعه دلایل تاریخی و جامعه شناسی دارد و برای پی بردن به علت اصلی بروز آن می بایست یک حادثه را در جغرافیای خاص زمانی و مکانی آن بررسی کرد. نگارنده در این نوشتار قصد دارد، در حد بضاعت اندک خود و با تکیه بر متون و منابع تاریخی، شرایط اجتماعی سرزمین های خلافت اسلامی را توصیف کند. می دانیم که اوضاع و احوال سیاسی جامعه مسلمین، بعد از رحلت پیامبر (ص) دگرگون شد. گردش برخی از گروه های قبیله ای که صرفا مبتنی بر جنبه های احساسی و عاطفی نسبت به شعارهای اخلاقی اسلام بود و از تعمق و آگاهی مکتبی بهره کمتری داشت، در زمان جانشینان پیامبر دستخوش تزلزل شد. به همین خاطر با عنایت به اینکه ویژگی های دوره جاهلی و عصبیت های مناسبت های اجتماعی آن هنوز هم برای قبایل عرب جذابیت داشت طبیعی بود که در مواجهه با مسایل روزمره که به حد امکان، منافع مادی و اقتصادی آنان را تامین یا تضعیف می کرد، برخورد متفاوت داشته باشند نوع تعامل قبایل عرب با بسیاری از حاکمیتها در دوره مورد نظر، بیانگر همین نگاه متفاوت است؛ به خصوص حوادث دوران امامت و خلافت امام علی(ع)، صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) از همین منظر قابل بررسی است برخی با توجه به گسترش امکانات اقتصادی جامعه اسلامی، نگاهی عافیت طلبانه به زندگی دارند و در مقابل اتفاقاتی که از نگاه آنان بر هم زدن آرامش جامعه اسلامی تلقی می شود، شدیدا واکنش نشان می دهند. گروهی دیگر تزاحم و تداخل منافع گروه های سیاسی را مضر و مخل حیات اجتماعی جامعه اسلامی تشخیص داده و به جای اینکه از حق پیروی کنند و متجاوز به حقوق را بر سر جای خود بنشانند، گوشه عزلتی اختیار کرده و بر حال و روز مسلمین تاسف می خورند. گروه دیگر که جزو عمال هستند، بقا و دوام خود را در حمایت از حاکمیت سلطه می دانند و برای استمرار وضعیت خود، هر ناله حق طلبانه ای را در گلو خفه می کنند. در این میان، راست قامتانی نیز هستند که به هیچ وجه ظلم و ستم را بر نمی تابند و پرشور و مقاوم در مقابل بی عدالتی مردانه می ایستند؛ گر چه از عده و وعده لازم برخوردار نیستند. این مرزبندی های اجتماعی تا زمان صلح امام حسن(ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود بعد از انعقاد قرار داد متارکه جنگ، معاویه اقدامات موثری را برای استقرار تثبیت حاکمیت خاندان اموی در سراسر جامعه اسلامی انجام داد. وی بلافاصله بعد از انعقاد صلح در اولین سخنرانی خود در نخلیه اعلام کرد که قصد و غرض اصلی او در جنگ این نبوده که مردم روزه بگیرند و نماز بر پای دارند و زکات بدهند؛ بلکه هدف وی از نبرد، به دست گرفتن پادشاهی و حاکمیت بوده است. (کشف الغمه، علی بن عیسی الاربلی، ترجمه علی بن حسین زواری،ج2،ص115) در این دوران وضعیت خاصی بر جامعه اسلامی حکفرما بود. به خصوص مناطقی که تحت سیطره معاویه بودند، در زمان مورد نظر بسیاری از صحابه پیامبر(ص) که مرجع دینداران و مسلمین بودند، در سنین بالای عمر روزگار می گذراندند. بسیاری از این افراد بنا به مقتضیات جسمی خود سعی می کردند در برخورد با قضایا و مسایل سیاسی سکوت اختیار کنند؛ اما نسل بعدی که طبقه میانسال یا جوان جامعه اسلامی را تشکیل می داد، تا حدود زیادی از جو سیاسی دوران پیامبر و خلفای راشدین به دور بود. این افراد منفک از عصر رسالت در شرایطی زندگی می کردند که خلیفه ای چون معاویه سکان اداره جامعه اسلامی را به دست گرفته بود و دست اندرکاران اجرایی او، اشخاصی نظیر مغیره بن شعبه، زیاد بن ابیه و مروان بن حکم بودند.
نامبردگان به لحاظ اجتماعی به طبقه اشراف جامعه قریش تعلق داشتند و آن چه که بیش از هر چیز برای آنان اهمیت داشت، تامین منافع دستگاه خلافت به هر طریق ممکن بود.
استراتژی اصلی این جناح، طرفداری از نظریه برتری عرب بر عجم بود که تنها به این تز محدود نمی شد. بلکه میان مسلمان و غیر مسلمان و اشراف قبیله قریش با سایر طوایف و قبایل عرب نیز فرق قائل می شدند و هر سخن مخالف را به شیوه های گوناگون و با بهره گیری از زر و زور و تزویر از ریشه می خشکاندند. طبیعی بود که نسل فعال و جوان جامعه اسلامی در جو پر اختناق موجود برای جلوگیری از هر گونه خطرات احتمالی ترجیح دهد که زندگی به روال عادی و معمولی را طی کند. برخی دیگر از مسلمین که در زمان عمر و ابوبکر به واسطه فتوحات خارجی اعراب به مال و منالی دست یازیده و در سایه بهره گیری از مقرری ها و عطایا به ثروت و مکنتی رسیدند، ترجیح می دادند وضعیت موجود حفظ شود. خلافت اموی نیز تا زمانی که مخالفت جدی از سوی طیف یاد شده صورت نمی گرفت، با آنان کاری نداشت. بنابراین اشراف و ثروتمندان عافیت طلبی را اختیار کردند و برای اینکه مسلمانان را به حفظ وضع موجود ترغیب و تشویق کنند، مستمسک شرعی برای خود دست و پا کردند و به معترضان می گفتند باید با جامعه اسلامی و هیات حاکمه یار و همراه بود و تا حد ممکن از اختلاف و تفرقه پرهیز کرد، تا دین و دنیای مسلمین حفظ شود.
هیات حاکمه نیز برای مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی خود، راهکارهای متعددی را تجربه کرد. نخست با استخدام برخی از روحانیونی که با حاکمیت همگرایی داشتند، به فرمانروایی خویش رنگ و بوی دینی و مذهبی بخشید. روحانیون مذکور، اهتمام ویژه به جعل و وضع روایات ساختگی داشتند. احادیث متعددی در این دوره بسط و نشر پیدا کرد که مبدعان آن روحانیونی نظیر ابوهریره و کعب الاحبار و عبدالله بن سلام و.. بودند و در بسیاری از این روایات به دروغ بر مشروعیت خاندان اموی برای حاکمیت صحه گذاشته شده بود. نکته مهم اینکه مقر زمامداری معاویه سرزمین شام بود. این منطقه با توجه به لشگرکشی های یزید بن ابوسفیان و برادرش معاویه به اسلام گردیده بود. طبعا این دو به مثابه نمونه و الگوی جامعه اسلامی در بین شامیان به شمار می رفتند و از این رو برای پیشبرد سیاست های دستگاه خلافت از هیچ کوششی فروگذار نبود. عامل مؤثر دیگر در بیعت پذیری اهالی شام از خاندان اموی،همجواری آنان با متصرّفات امپراطوری روم شرقی بود. سرزمینی که از تمدن و فرهنگ یونانی و هلنیسم بهره گرفت. داشتن مرزهای مشترک به تبادل و تعادل های فرهنگی می انجامید و دو فرهنگ اسلامی و یونانی بر یکدیگر تأثیر و تآثر داشتند و این مسأله باعث رواج بحث ها و گفت و گوهایی پیرامون مباحث مباحث اعتقادی و فلسفی شد. شکل گیری مکاتب مستقل فکری به خصوص در منطقه شام با آن وضعیت فکری رواج بیشتری پیدا کرد. یکی از این فرقه های سیاسی و فکری «مرجئه» بود. پیشگامان این نحله، عده ای از صحابه بودند که بعد از دوره عثمان به واسطه بروز اختلاف در بین مسلمین و شعله ور شدن آتش جنگ های داخلی، درگیری گروه های متخاصم را نبرد دو گروه مسلمان فرض کرده و حضور خود را در جبهه هر یک از طرفین دعوا باعث تشدید جنگ می دانستند. اینان کاری به جبهه حق و باطل نداشتند بلکه صرف نظر از هرگونه پیش داوری، دو گروه را به صلح و آرامش دعوت می کردند. این عده، قائلین به ارجاء بودند. ماحصل چنین تفکری رضایت از وضع موجود بود. با گسترش این بینش، نظام سیاسی بنی امیه درصدد بهره برداری از آن برآمد. از این رو برخی از نخبگان منتسب به دستگاه خلافت، مروج این عقیده شدند که رضایت مسلمین از شرایط حاکم بر جامعه اسلامی، راضی بودن به مشیت الهی است. این مسأله بهانه خوبی برای مشروع جلوه دادن اعمال، رفتار و کردار حاکمان اموی بود. جالب اینکه برخی خلفای اموی نیز مؤید چنین بینشی بودند. از جمله معاویه که از جبر سخن می گفت و عنوان می کرد که هر پیشامدی از جانب خداست و به این آیه استناد می کرد که «یؤتی الملک لمن یشاء» (تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ص 695) با این وصف، میزان بیعت پذیری از امویان، در شهرهای دیگر، شدت و ضعف داشت. این مسأله به خصوص در زمان اعلام ولیعهدی یزید، نمود بیشتری داشت؛ چون اساسا به رغم آشکار بودن نیت معاویه از حکمروایی بر مردم، وی به لحاظ شخصیتی با پسرش یزید تفاوت اساسی داشت. او به هر صورت، ظاهر آداب و رسوم مذهبی را در منظر و مرآی مسلمین رعایت می کرد؛ اما به تصریح تمامی منابع انسانی، لاابالی و بی قید بود و طبعا پذیرش ولیعهدی او از سوی جامعه اسلامی نیاز به تمهیداتی داشت. نخستین اقدام معاویه، عملی کردن این طرح در مرکز خلافت یعنی شام بود. مردم این سرزمین از دوستداران معاویه به شمار می رفتند؛ اما در مورد یزید و اعتبارش، در بین مردم شام، نظرات ضد و نقیضی وجود داشت (مروج الذهب، سعودی، ج2، ص 69 تا 71)
در همان ایام خاندان خالدبن ولید نیز در بین اهالی این سرزمین دارای احترام و اعتبار بودند. این امر ناشی از نقش آفرینی خالد بن ولید سردار سپاه اسلام در عرصه فتوحات قسمت های غربی سرزمین های اسلامی بود. فرزند وی خالد بن ولید در زمره افراد معتبر و موجه شام محسوب می شد که یقینا مردم او را بر یزید ترجیح می دادند، اما بعد از مدتی شخص مذکور با ترفند معاویه مسموم شد و از دنیا رفت. از سویی دیگر با توجه به حضور قبایل مختلف عرب در شام که بیشتر یمانی بودند، معاویه با تکیه بر مسایل قومی از بین قبیله کلب، برای یزید، دختری را به زنی گرفت. این مسأله باعث ترغیب یمانی شد. دیگر اینکه از مدت ها پیش بین عراق و شام، رقابت دیرینه ای بر سر کسب اقتدار و زعامت سیاسی وجود داشت. در بین حجازیان و اعراب مقیم عراق، مدعیانی برای به دست گرفتن قدرت وجود داشت و توجه نشان دادن مردم شام، به عناصر حجازی و عراقی می توانست به تنزل جایگاه شام بینجامد؛ بنابراین حفظ اعتبار سیاسی این سرزمین در گرو حمایت از امویان بود (تاریخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفریان، ص 203) سرزمین حجاز با محوریت دو شهر کلیدی مکه و مدینه در شمار قلمرو معتبر مذهبی جهان اسلام تلقی می شد. بی تردید اظهارنظر معاریف این دو شهر که مقر و مأوای اکثر صحابه پیامبر بود، مورد توجه مسلمین قرار می گرفت اما شرایطی پیش آمد که باعث شد مکه و مدینه چند دهه در یک سکوت سیاسی فرو رود و این وضعیت از زمانی شروع شد که مقر سیاسی حاکمیت به عراق و بعد به شام تغییر پیدا کرد. اهالی مکه به جهت روابط خویشاوندی با معاویه و امویان، روابط بهتری را با آنان برقرار کردند. چون معاویه نیز همانند مکیان، عضدی شمرده می شد و جزو طوایف شمالی بود. اما وضعیت مدینه فرق داشت. این شهر، مرکز صحابی و انصار پیامبر بود و به لحاظ قومی جزو طوایف جنوبی محسوب می شد و به امویان به چشم رقیب می نگریستند. اما در دوره مورد نظر از اعتبار سیاسی مدینه به جهت انتقال مرکزیت خلافت به شهرهای دیگر، کاسته شد؛ گرچه هنوز هم مستعد شورش و قیام بود و معاویه می دانست که در برخورد با اهالی شام می بایست حزم و احتیاط بیشتری به خرج دهد. بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه، بسیاری از بنی هاشم و اهل بیت پیامبر(ص) و در رأس آنان امام حسین(ع) از کوفه خارج شده و رحل اقامت در مدینه افکندند. از سویی دیگر افراد شاخصی نظیر عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر نیز در این زمان در مدینه می زیستند. می دانیم که اینان یا خلیفه زاده و یا فرزندان اعضای انتصابی شورای تعیین خلیفه بعد از عمر بودند و طبعا با توجه به موقعیت پدرانشان، مردم با دیده احترام به آنان می نگریستند. لذا این شهر می توانست خود به خود کانون التهابات سیاسی باشد. معاویه مجبور بود همیشه برای اتخاذ تصمیمات مناسب، حکام این شهر را عوض کند وی از آنجایی که از تعویض مکرر فرمانداران مدینه برای به دست گرفتن نبض سیاسی این شهر نتیجه نگرفت، به قوه قهریه متوسل شد و در سفری که به مدینه داشت، با هیأتی کاملا نظامی در حالی که هزار نفر از نیروی ارتش، او را همراهی می کردند، وارد مدینه شد و به محض برخورد با هر یک از مدعیان خلافت، به آنان بی اعتنایی کرد و رفتاری خشن داشت. ظاهر او نشان می داد که معاویه، نظر سویی نسبت به این افراد دارد و بیم آن می رود که در یک اقدام ناگهانی، دستور قتل آنان صادر شود. این مسأله موجب شد که افراد مذکور برای حفظ جان خود، مدینه را ترک و روانه مکه شوند.