تعداد صفحه: 25
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
هدفهای آموزش ریاضی در دورهی ابتدایی
چرا نام این علم را ریاضی گذاشتهاند؟
ریاضی و زندگی روزمره
نظریه
یادگیری از دیدگاه رفتارگرایی و تأثیر آن بر آموزش
نظرات ب-اف اسکینر
نظریه گشتالت
ساختوسازگرایی
علل اختلالات یادگیری در فهم ریاضی
اصلاح کجفهمیها
بیتوجهی معلمان به موارد مطرح شده در تدریس ریاضی
حساب برپایه کاربرد منطق قرار دارد
پیشنهادات و راهحلها
ایجاد ارتباط
«چند جنبه مهم در تدریس ریاضی»
در پی این موارد ذکر شده نیز راهحلهای پیشنهادی برای تغییر عبارتند از:
چند روش ساده برای علاقهمند کردن فرزندان به ریاضی (زاهلر ،1381)
الف- ریاضی را به دنیای واقعی مربوط سازید.
ب- رفتار بچهها را اصلاح کنید.
ج- رفتار خودتان را اصلاح کنید.
«منابع»
مقدمه
"در جامعهی کنونی خوب زیستن نیازمند تواناییهای انتخابگری،استدلال، تصمیمگیری وحل مسئله است. آموزش و پرورش رسالتی بزرگ در ایجاد چنین تواناییهایی دارد. از دیدگاه برنامهریزان، ریاضیات یکی از مواد درسی است که آموزش و فراگیری آن در جهت انجام دادن چنین رسالتی،ضروری است پرورش قدرت تفکروخلاقیت حداقل انتظاری است که از آموزش ریاضی مدنظر است" (لوری و وایتلند 2000،صمدی، 1387، ص80).
"هدف اساسی هر نظام آموزشی این است که مهارتهای لازم را به افراد ارائه کند تا بتوانند به عنوان عضوی مفید نقش مؤثری در جامعه ایفا کنند. با توجه به ویژگیهای جامعهی امروز ریاضیات در ارائه این مهارتها سهم بسزایی دارد چرا که ریاضیات با مشاهده،بخش محاسبه، تحلیل،استنباط،قیاس،اثبات و پیشبینی سروکار دارد و به عنوان یک نظام ارتباطی به ما کمک میکند تا فهم دقیق و درستی از اطلاعات الگوها و استدلال به دست آوریم" (کرامتی 1382، ص11).
گرچه ریاضی یکی از مهمترین مواد درسی در برنامه آموزشی اغلب کشورهاست و از نظر دانشآموزان و بزرگسالان یکی از مشکلترین مواد درسی محسوب میشود برای مثال در مطالعات «اداره مهارتهای پایه» مشخص شد که در انگلستان تعداد زیادی از بزرگسالان فاقد مهارتهای اصلی حساب هستند و نسبت این افراد بیشتر از بزرگسالان بیسواد است. با وجود این پژوهش اهمیت ریاضی را در زندگی روزمره بزرگسالی نشان دادهاند. بر این اساس نداشتن دانش حساب با بیکاری و درآمد پایین در بزرگسالان و نیز با کم سوادی این دسته از افراد رابطه داشت.
"بزرگسالانی که معلومات ریاضی آنها در دبیرستانهای انگلستان بالا در سطح «الف» بود نسبت به کسانیکه فاقد این ویژگی بودند به طور متوسط ده درصد درآمد بیشتری داشتند" (تایمز 1999).
ریاضیات بیش از کاربرد مهارتهای اولیهحساب اهمیت دارد همچنین مهمترین وسیله برای رشد مهارتهای شناختی عالی وتفکرمنطقی دانشآموزان است. ریاضیات در تعدادی از رشتههای علمی دیگر مثل فیزیک، مهندسی، آمار نیز نقش عمدهای دارد (مویس و رینولدز ، 1384).
در سال 1989 کمیته ملی معلمان ریاضی آمریکا هدف کلی برنامه درسی ریاضی در مقطع ابتدایی را کسب دانش و مهارت و تقویت تفکر منطقی تعیین کرد و تأکید روی شمارش جمع و تفریق اعداد و کسرها ضرب و تقسیم اعداد کسرها و اعشار، حل مسئله، برآورد، آمار و هندسه به برنامهی درسی ریاضی تنوع بخشید (برومز و دیگران به نقل از کرامتی ، 1382).
فاسن در سال1997 اظهار داشت که برای پرکردن شکاف بین درک مفهومی کودکان سالهای اولیه دبستان و نظام علایم ریاضی با استفاده از اشیاء ملموس و عینی فرصت کمی به کودکان داده میشود. به نظر او نمادهایی نظیر «+» و «-» را نمیتوان از طریق فرض کردن به کودکان آموخت. آنها این نمادها را تنها از طریق عمل میتوانند درک کنند.گریر نیز در این زمینه معتقد است:«مفاهیم پیشرفتهتر ریاضی نظیر ضرب و تقسیم را فقط میتوان از طریق مسائل روزمره زندگی واقعی آموزش داد»(همان منبع ص 13). به اعتقاد او کودکان زمانی روش و قواعد ریاضی را به درستی درمییابند که فعالانه در جریان یادگیری خود نقش داشته باشند. مثلاً درک این نکته که ضرب عددی را بزرگتر و تقسیم عددی را کوچکتر میکند مستلزم این است که کودک موقعیتهای فوق را به طور عملی تجربه کند در چنین شرایطی است که هم معلم و هم شاگرد میتوانند ریاضیات را به عنوان کاربرد قوانین تصور کنند نه فرآیند درک موقعیتهای ریاضی (همان منبع)
در کنفرانس بینالمللی ریاضی در «ماکوهاری» ژاپن صاحبنظران مقالات خود را به طور خلاصه ارائه کردند که برخی از نکات مهم مطرح شده در آنها اشاره میشود (همان منبع ص15).
1- یادگیری ریاضی ارتباط نزدیکی با زمینههای قبلی دانشآموز و باورهای او در زمینه ماهیت ریاضی دارد.
2- همانگونهکه کودکان یاد میگیرند تفکرشان را برای سایرین توضیح داده و توجیه کنند قدرت عقلانی آنها نیز توسعه یافته و تفکر ریاضیشان رشد میکند.
3- راهبردها و مشکلات دانشآموزان در حل مسأله ریاضی نشأت گرفته از عوامل اجتماعی و فرهنگی نظیر زبان و نمادهاست.
4- شناخت معلم از درک کودکان دبستانی تأثیر بسزایی در شکلگیری تفکر ریاضی آنان دارد.
5- برای ایجاد یادگیری معنیدار، لازم است که تجارب جدید را با دانش قبلی دانشآموز پیوند خورد.
6- برای رشد حرفهای معلمان ریاضی دورهی ابتدایی و درک تفکر ریاضی کودکان، برنامههای زیر توصیه میشود:
«استفاده از گروههای مشارکتی کوچک، ایجاد هماهنگی و ارتباط بین برنامهی درسی ریاضی و مسائل روزمره خارج از کلاس درس، ارزیابی براساس تکالیف درسی ریاضی، توسعه فعالیتهای طرح مسأله و پرورش روحیه تحقیق در معلمان.»
هدفهای آموزش ریاضی در دورهی ابتدایی
امروزه هدف آموزش ریاضی در دورهی ابتدایی بهطورکلی تغییر کرده است.رویکردهای جدید بیشتری روی ساختارها، ارتباطات، اکتشافات، مهارتهای حل مسأله تفکر، روابط بین فردی و روحیه همکاری تأکید میکند.
این مقاله نیز با تأکید بر رویکردهای جدید در حوزهی تعلیم و تربیت نوشته شده میکوشد تا با تنوع بخشیدن به روشهای تدریس ریاضی در مقطع ابتدایی زمینه تحقق یافتن هدفهای اساسی زیر را فراهم سازد (همان منبع).
1- علاقهمند کردن دانشآموزان دبستانی به یادگیری به ویژه یادگیری ریاضی و ایجاد نگرش مثبت در آنان، نسبت به مدرسه و تحصیل
2- تقویت روحیه همکاری در بین شاگردان و تبدیل کردن رقابت به رفاقت در کلاس درس ریاضی
3- وادار کردن شاگردان به تفکر در مورد مسائل و تقویت اعتماد به نفس آنان جهت حل مسائل ریاضی و رشد تفکر انتقادی و مهارتهای سطح بالای تفکر
4- پرورش مهارتهای اساسی خواندن، نوشتن و حساب کردن در کودکان
5- فعال کردن کلاس درس ریاضی از طریق فراهمآوری زمینه بحث معلم با شاگرد و شاگرد با شاگرد
6- تقویت روحیه تحقیق در بین شاگردان از طریق آشنا کردن آنها با موقعیتهای روزمرهی زندگی
7- تقویت مهارتهای کلامی و ارتباطی شاگردان
8- تقویت یادگیری معنیدار با استفاده از مواد و وسایل آموزش عینی و ملموس
چرا نام این علم را ریاضی گذاشتهاند؟
ریاضی به معنی علمی است که با ریاضت به آن میرسند در حالیکه خود ریاضی اصلاً به معنای ریاضت کشیدن نیست. ریاضی علم «نظم» است و موضوع آن یافتن توصیف هر درک نظمی است که در وضعیتهای ظاهراً پیچیده نهفته است و ابزارهای اصولی این مفاهیمی هستندکه ما را قادر میسازند تا این نظم را توصیف کنیم. علم ریاضی قانونمند کردن تجربیات طبیعی که در گیاهان و بقیه مخلوقات مشاهده میکنیم علوم ریاضی این تجربیات را دستهبندی و قانونمند کرده و همچنین توسعه میدهد.
ریاضی بزرگترین میراث بشریت میباشد و ایجاد و ابداع آن صرفنظر از قواعد علمی و موارد استعمار از نظمی فکری همانند ادبیات و موسیقی که از مهمترین افتخارات آدمی است در جامعه امروزی به هر شاخهای از علوم که بنگریم به طور مستقیم یا غیرمستقیم تأثیر و دخالت ریاضی را میبینیم و کمترین تأثیری که میتوان داشته باشد ایجاد نظم افراد است.این شاخه از علوم نیز همانند تعلیم احتیاج به یادگیری مفاهیم ابتدایی و پایین دارد. امروزه اگر علمی را نتوان به زبان ریاضی بیان کرد علم نیست و این علم چه از لحاظ اقتصادی و اخلاقی حق علوم فراگیرانمیباشد پس بهنظر میرسد با بهرهمندی از امکانات و به کار بستن شیوههای مناسب آموزش توسط آموزگاران و با روش متنوع و جذاب کودکان را به ارزش و اهمیت این درس علاقهمند و مطلع نمود.
ریاضی و زندگی روزمره
دانشآموزان افزایش توانایی ریاضی و گسترش درک و دامنه آن را بر دانش وجودشان بنا مینهند وقتی دانشآموزان بزرگتر شوند بیرون از مدرسه از طریق فعالیتهایی مثل خرید کردن و خواندن صورتحساب به ذخیرهی معلومات ریاضی ادامه میدهند و این یادگیری بیرون از مدرسه را میتوان با تدریس ترکیب کرد به این طریق دانشآموزان ارتباط ریاضی با زندگی واقعی را خواهند آموخت و قادر خواهند شد دانش آموخته شده درکلاس را به دنیای بیرون انتقالدهندودرعمل از معلومات ریاضی خود در موقعیتهای روزمره استفاده کنند (مویس و رینولدز ،1384).
نظریه
آموزش امری است که مستقیماً با انسان سروکار دارد و از اینرو، بررسی آن نیازمند به روانشناختی، جامعهشناسی و حتی فلسفه است. مهمترین مسأله در آموزش یادگیری است. از آنجا که یکی از جنبههای یادگیری، یادگیری دانش است. شاخه معرفتشناسی در فلسفه و نظرات موجود در این رابطه به تعریفهای ارائه شده برای یادگیری مؤثر بوده است. معرفتشناسی بر پیدایش نظریههای یادگیری مؤثر بوده است. نخستین نظرات دربارهی ماهیت دانش و چگونگی دانستن آن به یونانباستان و افلاطون و ارسطو بازمیگردد افلاطون معتقد بود که هریک از اشیای مادی در جهان دارای یک همتای انتزاعی «مُثُل» است که علت آن شیء به حساب میآید.
همهی ارواح آدمیان پیش از قرار گرفتن در بدن همه چیز را میدانستهاند و پس از تولد تمامی دانش آدمی یادآوری تجاربی است که روح ما در «آسمانی که فراسوی آسمان هاست» داشته است. از اینرو افلاطون یک فطرتگرا به حساب میآید. وی تعقل و خردورزی را عامل کسب دانش دانسته و ذهن را در کسب دانش فعال میداند یک خردگرا نیز محسوب میشود.
افلاطون، اطلاعات حسی را سد راه کسب حقایق و دانش میدانست و معتقد بود با «چشم ذهن» میتوان دانش حقیقی را کسب کرد. اما ارسطو که شاگرد وی بود تجربهها و اطلاعات حسی را اساس همهی دانش میدانست و معتقد بود که پس از این تأثیرات حسی است که ذهن باید با تعمق در آنها قانونمندیهای موجود را کشف کند (چمنآرا ، 1382، مجله آموزشی ریاضی، ص12).
پس از انتشار بیانیهی واتسون درسال1913 نظریه رفتارگرایی در روانشناسی گسترش یافته است. رفتارگرایی را با این ویژگی میتوان مشخص کرد که رفتارگرایی، شامل مجموعهای از نقطه نظرات و تعهدات عقلانی بوده که ماهیت روانشناسی را «علمی» میدیده و معتقد است که ماهیت اصلی رفتار و دیگر نظرات و تأکیدات تحقیقاتی از چنین تعهداتی نتیجه میشوند. رفتارگرایی در واقع اساساً علم رفتار است و رفتار به معنی پاسخ سازمان یافتهی موجود زنده (ارگانیسم) به محرک است (همان منبع).
یادگیری از دیدگاه رفتارگرایی و تأثیر آن بر آموزش
یکی از نظریهپردازان دیدگاه رفتارگرایی ثورندایک میباشد. وی با آزمایشهای فراوان بر روی حیوانات اساسیترین شکل یادگیری را یادگیری از راه آزمون و خطا یا طبق نامگذاری خود او یادگیری از راه گزینش و پیوند میدانست. اعتقاد مشخص او دربارهی یادگیری درکلاس درس این بود که کلاس باید دارای نظم و ترتیب بود و هدفهای آن به روشنی تعریف شده باشند. این هدفهای آموزشی باید درحد توانایی پاسخدهی یادگیرنده بوده و به واحدهای قابل کنترل تقسیم شوند تا وقتی یادگیرنده پاسخ مقتضی میدهد معلم بتواند وضع خوشایندی برای او تدارک ببیند. وی میگوید یادگیری از ساده به پیچیده پیش میرود.انگیزش چندان مهم نیست.توسط تقویتکنندههای بیرونی یادگیری صورت میگیرد. پاسخهای غلط به سرعت تصحیح شود تا از تکرار آنها جلوگیری شود. امتحانات، برای یادگیرنده و معلم بازخورد تهیه میکنند. موقعیت یادگیری به زندگی واقعی نزدیک باشد. از روش سخنرانی انتقاد میکند و آموزش انفرادی را ترجیح میدهد. آموزش حل مسائل دشوار به کودکان قدرت استدلال آنها را افزایش نمیدهد (همان منبع).
نظرات ب-اف اسکینر (1990-1904) او معتقد است که اطلاعاتی که قرار است آموخته شوند در گامهای کوچک ارائه شوند به یادگیرندگان دربارهی یادگیریشان. بازخورد فوری داده شود تا به سرعت یاد بگیرند. از نظر وی تدریس در واقع سازماندهی وابستگیهای تقویتهایی استکه یادگیری تحت آنها صورتمیگیرد. دانشآموزان بدون تدریس نیز در محیط طبیعی خود چیزهایی یاد میگیرند ولی معلم وابستگیهای خاصی را که موجب تسریع یادگیری میشوند سازماندهی میکند. وی معتقد است که یادگیریهای پیچیدهتر با همین فرآیند وابستگی و تقویت حاصل میشوند. همچنین هدفهای یادگیری باید به صورت رفتاری تعریف شوند اگر برحسب عبارات مبهم و غیر قابل تبدیل به اصطلاحات رفتاری و دقیق باشد این امکان وجود نخواهد داشت.
..........