عنوان:کودک آزاری و حمایتهای کیفری
قالب بندی:word
تعداد صفحات:16
محتویات
بخش اول: مفاهیم و تعاریف کلی.. 1
گفتار دوم: وضعیت روحی ـ روانی.. 3
مبحث اول: ضعف قوایی ذهنی ـ روحی.. 3
گفتار چهارم: علل آسیب شناختی.. 3
مبحث سوم: علل مربوطه به کودک بزهدیده 4
بخش سوم: پیامدهای آزار کودکان. 5
گفتار اول: پیامدهای جسمانی.. 5
گفتار سوم: پیامدهای اجتماعی.. 6
بخش اول: حمایت در برابر مواد مخدر. 9
بخش دوم: حمایت از حقوق اجتماعی.. 10
گفتار اول: منع به کارگیری در فعالیتهای نظامی.. 10
گفتار دوم: منع ممانعت از تحصیل.. 11
گفتار سوم: حمایت در برابر ضرب و جرح و آزار جسمانی.. 11
گفتار چهارم: حمایت در برابر جرایم جنسی.. 12
مقدمه:
در غالب جرایم دو کنشگر ضروری است: بزهکار و بزه دیده بر اساس نظریه حسابگری بنتام شخص قبل از ارتکاب جرم با سنجش منافع و مضار آن به حسابگری میپردازد و چنانچه دریابد منافع مکتبی احتمالی بیشتر از مضار است، اقدام خواهد کرد یکی از مواردی که میتواند در حسابگری بزهکار مورد لحاظ قرار گیرد وجود بزه دیدهای است که آماج مناسبی برای ارتکاب جرم باشد. اطفال و زنان به دلیل وضع فیزیولوژیکشان آماج مناسبی برای بزهکارانند. این گروه به دلیل فقدان قدرت جسمی کافی در مقابل ارتکاب جرم علیه خود مقاومت کمتری نشان میدهند و بعد از ارتکاب جرم نیز ادعای آنها به سختی پذیرفته میشود، از این رو از افشای بزهدیدگی خود ابا دارند. این مشکل باعث شده است که هم در عرصه بینالمللی و هم داخلی در جهت حمایت از این دو گروه سیاست افتراقی اتخاذ شود در عرصه بینالمللی اسناد بینالمللی و در عرصه داخلی قوانین حمایتی عهدهدار این هدفند که در حقوق داخلی گاه به صورت جرمانگاری خاص و گاه به صورت وضع مجازات شدیدتر نیست به مرتکبان جرایم علیه آنها تجلی پیدا میکند موقعیت اطفال که «بزه دیدگاه آرمانی» هستند به مراتب وخیمتر موقعیت زنان است، از این رو نیازمند حمایت و مساعدتهای خاصی اند که متناسب با سن و مراحل رشد و نیازهای ویژه و فردی آنها باشد.
آنچه در این تحقیق در پی بررسی آنیم، وضعیت کودکان به عنوان بزهدیدگان بالقوهای است که یافتههای بزهدیده شناسی حمایت هر چه بیشتر از آنان را ایجاب میکند.
در این تحقیق سعی بر آن است که حداقل به چند سئوال مطرح دراین زمینه پاسخ داده شود:
سئوال اصلی آن است که چه علل و عواملی در بروز چنین رفتارهایی دخیل بوده و راهکارهای مناسب مبارزه با چنین عوامل کدامند. سئوال دیگر اینکه چه ارقام و حمایتهای کیفری از طرف قانونگار در این زمینه پیشبینی شده است و سئوال آخر اینکه پیامدهای آزار کودکان به چند صورت قابل تصور است.
فصل اول: کلیات بخش اول: مفاهیم و تعاریف کلی
کودک به معنای کوچک ، صغیر و فرزندی که به حد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر)
گفتار اول: کودک غیر ممیز
کودکی است که قوهی درک و تمییز را نداشته، زشت و زیبا را و سودرا از زیان به درستی تشخیص نمیدهد و از این رو نمیتواند ارادة حقوقی داشته باشد. چرا که مفاهیم حقوقی را که مشتمل بر نفع ضرر هستند را درک نمیکند و از آن جمله معنای خرید و فروش را بدرستی نمیفهمد.
گفتار دوم: کودک ممیز
کودک ممیز کودکی است که به طور نسبی دارای قوه درک و تمییز است و با اینکه به سن بلوغ نرسیده اما زشت را از زیبا و سود را از زیان تشخیص و میشناسند و میتواند ارادهی حقوقی داشته باشد یعنی میتواند رأساً نسبت به بعضی از امور حقوقی اقدام نموده و اعمال او دارای آثار حقوقی است.
هر گونه فعل یا ترک فعلی که باعث آزار روحی و جسمی و ایجاد آثار ماندگار در وجود یک طفل شود کودک آزاری است و دیگر اینکه عبارت است از آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یاسعادت و رفاه و بهزیستی کودک به دست والدین یا افرادی که نسبت به او مسئول هستند.
بخش دوم: علل آزار کودکان گفتار اول: وضعیت فیزیکی
در مورد این علت خاص باید گفت که کودکان از دو عامل مناسب برای جلب توجه بزهکاران بالقوه برخوردارند. اول اینکه به دلیل شرایط سنین از ضعف فیزیکی برخوردارند که این پیامد مستقیم طفولیت است از این رو آنان کمترین مقاومت را در برابر بزهکاران منطقی که به دنبال سود خودند ایجاد میکنند.
دلیل دومی که کودکان را به آماج مناسبی جهت بزهکاران تبدیل میکند، بالا بودن رقم سیاه جرایم علیه کودکان است. مطابق برخی آمارهای سالهای نه چندان دور کودکان بزهدیده در کشور فرانسه /50 هزار نفر و تعداد مرگ و میر آنان 600 تا 700 نفر میباشد که از بین آنها 30 هزار مورد به مراکز امداد کودکان گزارش شده است. بالا بودن رقم سیاه بزهکاری علیه کودکان، خود باعث افزایش جرائم علیه ایشان و در واقع مشوق بزهکاران در ارتکاب جرائم علیه ایشان میگردد؛ چرا که عدم کشف جرم، در واقع به معنای کاهش احتمالی محکومیت و عدم محکومیت نیز چندی است که مطلوب طبع تمامی بزهکاران میباشد.
گفتار دوم: وضعیت روحی ـ روانی
ضعف قوای ذهنی و عقلی کودکان را در آنها را در ارزیابی میزان خطرات، اعم از بالقوه و بالفعل، تا حدودی ضعیف و شکننده میسازد، میتوان به عنوان یک عامل آسیبپذیری ایشان ذکر نمود. در واقع کودک را از این منظر نیز میتوان یک آماج متناسب برای بزهکاران دانست، آماجی که بدون توجه به خطرات و بیان بهتر بودن شناخت و درک آن، حاضر به پذیرش آن به طور ناخواستهاند.
کودکی که مورد بزه قرار گرفته، از ترس اینکه در صورت گزارش بزهدیدگی خود، کمی حرفهای او را جدی نخواهد گرفت و یا از ترس اینکه با این کار نزدیکترین کسانش را از دست بدهد، ارتکاب بزه علیه خود را تحمل میکند و از اعلام بزهدیدگی خود امتناع خواهد کرد.
گفتار سوم: علل اقتصادی
تأثیر فقر در سلامتی جسمانی، کیفیت فرهنگی، زندگی خانوادگی، فرصتهای تحصیلی غیرقابل تردید است. بالاتر از همه فقر از میزان شرکت اجتماعی مخصوصاً در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میکاهد.
فقر و کودک آزاری همبستگی نسبتاً زیادی با هم دارند. کودکانی که در خانوادههای فقیر زندگی میکنند، به دلیل شرایط و محدودیتهای موجود از ایمنی کمتری نسبت به دیگر کودکان برخوردارند نیازهای بهداشتی، تغذیهای، آموزش و روانی این کودکان به خوبی برآورده نمیشود و تحت تأثیر فضای زندگی نادیده گرفته میشوند . از سوی دیگر، فقر، سلامت جسمی و روانی خانواده و والدین را نیز به خطر میاندازند در شرایط نامناسب اقتصادی احتمال به دنیا آمدن کودک نارس و عقب ماندة ذهنی افزایش مییابد . این امر خود به خود کودک را در معرض خطر خشونت از جانب والدین قرار میدهد.
از سوی دیگر، فقر به صورت مستقیم بر میزان تحصیلات اثر میگذارد. تحصیلات کم و یا فقدان تحصیلات یکی از عوامل مؤثر بر اعمال خشونت از سوی افراد است.
گفتار چهارم: علل آسیب شناختی
در خانوادههایی که پدر یا مادر در بدترین شکل ممکن هر دو معتادند، بچهها تحت شرایط گوناگون مورد آزار قرار میگیرند. والدین معتاد قادر به دنبال کردن یک الگوی رفتاری صحیح بافرزندان خود نیستند. گاه قبل از استفاده از مواد مخدر زمانی که تحت فشار قرار میگیرند در برابر کوچکترین عمل فرزندانشان واکنشی خشن از خود نشان میدهد و ممکن است زمانی که پس از مصرف مواد مخدر به آرامش رسیدند به کودکشان به شکل افراطی محبت کنند. به علاوه معتادان از نظر عاطفی نابالغ، عصیانگر بیقرار و دارای احساسات خصومتزا هستند . همچنین اینان افرادی مضطرباند که احساس بیکفایتی و تنهایی میکنند. این گونه احساسات و آن گونه تأثیرات ناشی از مصرف مواد مخدر میتواند کودک را به شدت در معرض خطر بزهدیدگی قرار دهد.
در خانوادههایی که طلاق در آنها صورت میگیرد، کودک هم قبل از این رویداد در اثر تعارضات، و خشونتهای رایج در خانواده آسیب میبیند و هم زمانی که طلاق رخ میدهد، کودک ناچار است فقط با یکی از والدین زندگی کند پس از طلاق و احتمالاً ازدواج مجدد هم کودک صاحب نامادری یا ناپدری میشود . هر یک از شقوق فوق که رخ میدهد به سهم خود میتواند احتمال انواع آزارها را در مورد کودک به دنبال داشته باشد.
نتایج بررسی ارتباط میان سابقة جدایی و طلاق والدین کودکان مراجعه کنندة به درمانگاههای اطفال و وجود کودک آزاری جسمی در آنها، نشان داده است که 8/35 درصد والدین کودکان آزار دیده سابقه جدایی و همچنین 9/44 درصد آنها سابقة طلاق داشتهاند. انجام آزمون آماری نیز ارتباط معناداری را بین جدایی و طلاق والدین و آزار جسمی کودکان مورد مطالعه نشان داد.